هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از آصف جم قدر کیوان است که در آن شاعر از عشق و اشتیاق خود به معشوق می‌گوید. او از دردها و رنج‌های خود سخن می‌گوید و آرزو می‌کند که در سایه معشوق آرامش یابد. شعر پر از استعاره‌ها و تصاویر شاعرانه است که احساسات عمیق شاعر را نشان می‌دهد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان شاعرانه نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

قطعه شمارهٔ ۱۶۱

مرحبا ای آصف جم قدر کیوان رفعتم
کز سم اسب به مژگان گرد ره بزدودمی

بر جگر نگذاشت چرخم آب گونه دیده را
تا زدی آب رهت سقاییش فرمودمی

آفتابی سوی مغرب رفته و باز آمده
کاشکی من سایه وار اندر رکابت بودمی

من سر و پایی ندارم گر سرم بودی و پا
زین بشارت پای کوبان بر فلک سر سودمی

عزم استقبال کردم گشت مانع درد پا
گر سرم کردی مدد کی درد پا بستودمی

هست درد پا و در سر نیست سامانی مرا
گر سرم بودی به ره این ره به سر پیمودمی

ملک می‌گوید که ظلت کاش بودی جاودان
بر سر من تا منت در سایه می‌آسود می
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قطعه شمارهٔ ۱۶۰
گوهر بعدی:قطعه شمارهٔ ۱۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.