هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از رفتار دوگانهی یک شخصیت (خواجه) انتقاد میکند. خواجه با دیگران خوشرو و مهربان است، اما با شاعر ترشرویی میکند. شاعر از این رفتار ناراحت است و با استفاده از استعارهها و تشبیههای مختلف، مانند مقایسهی خواجه با یوسف در زندان، احساسات خود را بیان میکند. در نهایت، شاعر از خواجه میخواهد که رفتار خود را تغییر دهد و با او نیز مهربان باشد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق و استعارههای پیچیدهای است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، انتقاد اجتماعی و مفاهیم عرفانی موجود در متن نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد تا به درستی درک شود.
غزل شمارهٔ ۱۲۹۲
آمد آن خواجهٔ سیماتُرُش
وان شِکَرش گشته چو سِرکا تُرُش
با هَمِگانْ روتُرُش است ای عَجَب
یا که به بیرونْ خوش و با ما تُرُش؟
از کَرَمِ خواجه رَوا نیست این
با همه خوشْ با منِ تنها تُرُش
زین بِگُذشتیم دَریغ است و حیف
آن رُخِ خوش طَلْعَتِ زیبا تُرُش
ای زِ تو خندان شُده هر جا حَزین
وِیْ زِ تو شیرین شُده هر جا تُرُش
شادْ زمانی که نَهانْ زیرِ لب
یار هَمیخندد و لالا تُرُش
گَر تُرُشی این دَمْ شَرطی بِنِه
که نَبُوَد رویِ تو فردا تُرُش
بَهرِ خدا قاعدهٔ نو مَنِه
هیچ بُوَد قاعده حَلْوا تُرُش؟
این تُرُشی در چَهْ و زندان بُوَد
دید کسی باغ و تماشا تُرُش؟
یوسُفِ خوبان چو به زندان بِمانْد
هیچ نگشت آن گُلِ رَعْنا تُرُش
تا به سُخَن آمد دیوار و دَر
کَزْ چه نهیی ای شَهْ و مولا تُرُش
گفت اگر غَرقهٔ سِرکا شَوَم
کِی هِلَدَم رَحْمَتِ بالا تُرُش؟
میدَهَدَم عشق و نَدیمی کُند
غَرقه شود در میْ و صَهْبا تُرُش
دست فَشانْ روح رَوَد مَست تا
مَیمَنه که نیست بدان جا تُرُش
بس کُن و در شَهْد و شِکَر غوطه خور
کِتْ نَهِلَد فَضْلِ مُوَفّا تُرُش
وان شِکَرش گشته چو سِرکا تُرُش
با هَمِگانْ روتُرُش است ای عَجَب
یا که به بیرونْ خوش و با ما تُرُش؟
از کَرَمِ خواجه رَوا نیست این
با همه خوشْ با منِ تنها تُرُش
زین بِگُذشتیم دَریغ است و حیف
آن رُخِ خوش طَلْعَتِ زیبا تُرُش
ای زِ تو خندان شُده هر جا حَزین
وِیْ زِ تو شیرین شُده هر جا تُرُش
شادْ زمانی که نَهانْ زیرِ لب
یار هَمیخندد و لالا تُرُش
گَر تُرُشی این دَمْ شَرطی بِنِه
که نَبُوَد رویِ تو فردا تُرُش
بَهرِ خدا قاعدهٔ نو مَنِه
هیچ بُوَد قاعده حَلْوا تُرُش؟
این تُرُشی در چَهْ و زندان بُوَد
دید کسی باغ و تماشا تُرُش؟
یوسُفِ خوبان چو به زندان بِمانْد
هیچ نگشت آن گُلِ رَعْنا تُرُش
تا به سُخَن آمد دیوار و دَر
کَزْ چه نهیی ای شَهْ و مولا تُرُش
گفت اگر غَرقهٔ سِرکا شَوَم
کِی هِلَدَم رَحْمَتِ بالا تُرُش؟
میدَهَدَم عشق و نَدیمی کُند
غَرقه شود در میْ و صَهْبا تُرُش
دست فَشانْ روح رَوَد مَست تا
مَیمَنه که نیست بدان جا تُرُش
بس کُن و در شَهْد و شِکَر غوطه خور
کِتْ نَهِلَد فَضْلِ مُوَفّا تُرُش
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.