۲۶۳ بار خوانده شده

بخش ۸ - پائیز

به وقتی که باد خزان خاستی
رزان را به زیور بیاراستی

هوای مخالف زدی باغ را
شدی زرد و بیمار شاخ از هوا

خزان بر رزان دامن افشاندی
چراغ گل و لاله بنشاندی

زمانی شدی بید بن تیغ بار
دمی باد می‌برد دست چنار

ز سوز فراق سمن یافت داغ
از آن جامه زرد پوشید باغ

نبینی که خور پشت چون برکند،
زمین جامه رزد در بر کند

اوان جوانی و فصل بهار
همه رنگ و بوی است و نقش و نگار

خزان است ایام پیری و مرگ
شود روی زرد و برد باد برگ

بهار ار نبودی خزان کی شدی؟
چنین زرد روی رزان کی شدی؟

رخ زرد به را گرفتی غبار
به خون سرخ می‌کرد دندان انار

ز بی برگی از بس که بر سر چنار
زدی دست دستش فتادی ز کار

بسی آب نالید و بر خود گریست
که زنجیر بر گردن من ز چیست؟

بسم نیست این کاندرین روز چند
هوا کرد خواهد مرا تخته بند؟

بساط رزان بود در زر نهان
چو بزم جهانبخش گیتی ستان

به فصلی چنان شاه پیروز بخت
سر آب جستی و پای درخت

می‌ زرد زرین چو برگ رزان
کشیدندی اندر هوای خزان

نسیم خزانی چو برخاستی
همه بزم مستان بیاراستی

ملک در خزان داشتی نوبهار
درختش برومند و باغش به بار

گزیدی لب یار را بی حجیب
گرفتی ز نخدان سیمین چو سیب

به حسن ار چه سیب از میان برد گو،
ز نخدان زد او با ز نخدان او

اگر چه زند خنده شیرین انار
به خود خندد او با لب لعل یار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۷ - تابستان
گوهر بعدی:بخش ۹ - زمستان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.