هوش مصنوعی:
این متن توصیفی شاعرانه و غنایی از زمستان سخت و سرد است که تأثیرات آن بر طبیعت و انسانها را به تصویر میکشد. در این شعر، بادهای سرد زمستانی، برف و یخبندان، و تأثیرات آن بر گیاهان، حیوانات و انسانها با زبانی پراحساس و تصاویر زنده توصیف شدهاند. همچنین، در بخشی از متن، صحنههایی از گرمی و نشاط درون خانهها در مقابل سرمای بیرون به تصویر کشیده شدهاست.
رده سنی:
14+
این متن دارای مفاهیم شاعرانه و تصاویر ادبی پیچیدهای است که برای درک کامل آن، مخاطب نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات فارسی دارد. همچنین، برخی از توصیفها ممکن است برای کودکان کمسنوسال نامفهوم یا خیلی انتزاعی باشد.
بخش ۹ - زمستان
کجا تاختی خسرو خاروان
عنان بر زمستان گه آسمان
شدی شاخ از باد لرزان چو بید
سر سبز کهسار گشتی سپید
چو برخاستی باد بهمن ز جای
فرو مردی آتش به دست و به پای
شدی آب در قاقم از باد خشک
به سنجاب گشتی نهان بید مشک
سپیدی گرفتی همه کوه و راغ
سیاهی ندیدی کسی جز کلاغ
به برف ار فرو رفتی آن روز خور
کجا بر توانستی آمد دگر
چو درای سیماب بودی زمین
سر از برف بر ابر سودی زمین
ستاده درختان گل ناامید
برهنه تن از باد لرزان چو بید
بر ایشان بسی نوحه کردی سحاب
به زاری بباریدی از دیده آب
شده سرو را خشک و افسرده دست
چنار است در آستین برده دست
هوا شیر را پوستین میدرید
سیه گوش را گوشها میبرید
کجا مرد را باد دیدی به کوی
به جستی و بینی ببردی ز روی
به ناوک هوا موی را میشکافت
سنان میزد و روی را میشکافت
هر آنکس که دردی در آتش نبود
دمی خوش نمیآمدش همچو عود
ملک منقل زر برافروختی
همه عود و عنبر بر آن سوختی
ز گلنار منقل چو بستان شدی
به بستان بسی مرغ بریان شدی
روان گشته در بزم جام شراب
چو گردنده گرد فلک آفتاب
بلورین قدح بود مرجان نما
چنان کاتشی سرکشد در هوا
سر هر دو از عشق و می گرم بود
نمیداشت دی را دم سرد سود
به می مجلس عیش خوش داشتند
دم سرد دی باد پنداشتند
کسی را که در ماه دی آتشی
ز می نیست، یا از رخ مهوشی،
حقیقت بدانش که افسردهای است
چه افسرده؟ یکبارگی مردهای است
عنان بر زمستان گه آسمان
شدی شاخ از باد لرزان چو بید
سر سبز کهسار گشتی سپید
چو برخاستی باد بهمن ز جای
فرو مردی آتش به دست و به پای
شدی آب در قاقم از باد خشک
به سنجاب گشتی نهان بید مشک
سپیدی گرفتی همه کوه و راغ
سیاهی ندیدی کسی جز کلاغ
به برف ار فرو رفتی آن روز خور
کجا بر توانستی آمد دگر
چو درای سیماب بودی زمین
سر از برف بر ابر سودی زمین
ستاده درختان گل ناامید
برهنه تن از باد لرزان چو بید
بر ایشان بسی نوحه کردی سحاب
به زاری بباریدی از دیده آب
شده سرو را خشک و افسرده دست
چنار است در آستین برده دست
هوا شیر را پوستین میدرید
سیه گوش را گوشها میبرید
کجا مرد را باد دیدی به کوی
به جستی و بینی ببردی ز روی
به ناوک هوا موی را میشکافت
سنان میزد و روی را میشکافت
هر آنکس که دردی در آتش نبود
دمی خوش نمیآمدش همچو عود
ملک منقل زر برافروختی
همه عود و عنبر بر آن سوختی
ز گلنار منقل چو بستان شدی
به بستان بسی مرغ بریان شدی
روان گشته در بزم جام شراب
چو گردنده گرد فلک آفتاب
بلورین قدح بود مرجان نما
چنان کاتشی سرکشد در هوا
سر هر دو از عشق و می گرم بود
نمیداشت دی را دم سرد سود
به می مجلس عیش خوش داشتند
دم سرد دی باد پنداشتند
کسی را که در ماه دی آتشی
ز می نیست، یا از رخ مهوشی،
حقیقت بدانش که افسردهای است
چه افسرده؟ یکبارگی مردهای است
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۸ - پائیز
گوهر بعدی:بخش ۱۰ - شب
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.