هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از زبان شاعری است که معشوق را به صورت نقشی بیجان اما جانبخش توصیف میکند. او از بوی معشوق، بلبل در قفس، و زلف نازنینش به عنوان نمادهایی از عشق و اسارت یاد میکند. شاعر در نهایت به این درک میرسد که صورت معشوق در واقع انعکاسی از حال پریشان خود اوست.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه این شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و زبان ادبی بالا، درک آن را برای سنین پایینتر دشوار میسازد.
بخش ۲۱ - غزل
گوئیا این نقش بیجان صورت جان من است
نقش بیحانش مخوان کان نقش جانان منست
میدمد بویی و هر دم بلبل جان در قفس
میکند فریاد کاین بوی گلستان منست
خود چه نوراست آن که دل خود را بر او پروانهوار
میزند کاین عکس از آن شمع شبستان منست
میگشاید دل مرا از بند زلف نازنین
حلقه زلفش کلید قفل زندان منست
گر کند قصد سر من، بر سر من حاکمست
ور نماید میل جان، شکرانه بر جان منست
صورتی در پیش دارم خوب و میدانم که این
صورت جمعیت حال پریشان منست
نقش بیحانش مخوان کان نقش جانان منست
میدمد بویی و هر دم بلبل جان در قفس
میکند فریاد کاین بوی گلستان منست
خود چه نوراست آن که دل خود را بر او پروانهوار
میزند کاین عکس از آن شمع شبستان منست
میگشاید دل مرا از بند زلف نازنین
حلقه زلفش کلید قفل زندان منست
گر کند قصد سر من، بر سر من حاکمست
ور نماید میل جان، شکرانه بر جان منست
صورتی در پیش دارم خوب و میدانم که این
صورت جمعیت حال پریشان منست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۲۰ - راز گفتن جمشید با پدر و مادر
گوهر بعدی:بخش ۲۲ - از خواب گفتن جمشید با مهراب
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.