هوش مصنوعی: شاعر سنگریزه‌ای را نزد زرگر می‌برد تا آن را بر انگشتری نصب کند. زرگر به سنگریزه می‌خندد و آن را بی‌ارزش می‌داند، اما شاعر توضیح می‌دهد که این سنگریزه برای او ارزشمند است، زیرا روزی پای معشوقش را زخمی کرده و او با بوسه‌هایش آن را درمان کرده است. این سنگریزه برای شاعر مانند لعل گرانبهاست.
رده سنی: 15+ متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تمثیل‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

سنگریزه

روزی به جای لعل و گوهر سنگریزه ای
بردم به زرگری که بر انگشتری نهد

بنشاندش به حلقه زرین عقیق وار
آنسان که داغ بر دل هر مشتری نهد
زرگر ز من ستاند و بر او خیره بنگریست
وانگه به خنده گفت که این سنگریزه چیست؟

حیف آیدم ز حلقه زرین که این نگین
نا چیز و خوار مایه و بی فدر و بی بهاست

شایان دست مردم گوهرشناس نیست
درزیر پا فکن که بر انگشتری خطاست
هر سنگ بدگهر نه سزاوار زینت است
با زر سرخ سنگ سیه را چه نسبت است؟

گفتم به خشم زرگر ظاهر پرست را
کای خواجه لعل ز آغوش سنگ خاست

ز آنرو گرانبهاست که همتای آن کم است
آری هر آنچه نیست فراوان گرانبهاست
وین سنگریزه ای که فراچنگ من بود
خوارش مبین که لعل گرانسنگ من بود

روزی به کوهپایه من و سرو ناز من
بودیم ره سپر به خم کوچه باغ ها

این سو روان به شادی و آن سو دوان به شوق
لبریزه کرد از می عشرت ایاغها
ناگاه چون پری زدگان آن پری فتاد
وز درد پا ز پویه و بازیگری فتاد

آسیمه سر دویدم و در بر گرفتمش
کز دست رفت طاقتم از درد پای او

بر پای نازنین چو نکو بنگریستم
آگه شدم ز حادثه جانگزای او
دریافتم که پنجه آن ماه رنجه است
وز سنگریزه ای بت من در شکنجه است

من خم شدم به چاره گری در برابر خویش
و آن مه نهاد بر کف من پای نرم خویش

شستم به اشک پای وی و چاره ساختم
آن داغ رابه بوسه لبهای گرم خویش
وین گوهری که در نظرت سنگ ساده است
برپای آن پری چو رهی بوسه داده است
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: چند بندی
تعداد ابیات: ۱۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:راز شب
گوهر بعدی:ساز محجوبی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.