هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از زیبایی و جلال آفتاب و تأثیر آن بر طبیعت و روح انسان سخن می‌گوید. شاعر با استفاده از تصاویر شاعرانه مانند خیمهٔ نور، لاله‌زار زمین، و خون شفق، زیبایی آفتاب و تأثیر آن بر جهان را توصیف می‌کند. همچنین، شاعر از عشق و جمال معنوی سخن می‌گوید و مخاطب را به دیدن زیبایی‌های روحانی دعوت می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و شاعرانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تصاویر پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۱۳۴۹

تا نَزَنَد آفتاب، خیمهٔ نورِ جَلال
حَلْقهٔ مُرغانِ روز، کِی بِزَنَد پَرّو بال؟

از نَظَرِ آفتاب، گشت زمینْ لاله زار
خانه نِشَستن کُنون هست وَبالِ وَبال

تیغ کَشید آفتاب، خونِ شَفَق را بِریخت
خونِ هزاران شَفَق، طَلْعَتِ او را حَلال

چَشمْ گُشا عاشقا بر فَلَکِ جان بِبین
صورتِ او چون قَمَر، قامَتِ من چون هِلال

عَرضه کُند هر دَمی، ساغَر و جامِ بَقا
شیشه شُده من زِلُطف، ساغَرِ او مالْ مال

چَشمْ پُر از خواب بود، گفتم شاها شب است
گفت که با رویِ من شب بُوَد؟ اینک مُحال

تا که کَبود است صُبح، روز بُوَد در گُمان
چون که بِشُد نیم روز، نیست دِگَر قیل و قال

تیزْ نَظَر کُن تو نیز در رُخِ خورشیدِ جان
وَزْنَظَرِ من نِگَر، تا تو بِبینی جَمال

در لُمَعِ قُرصِ او، صورتِ شَهْ شَمسِ دین
زینَتِ تبریز، کوست سَعْدِ مُبارک به فال
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.