هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق و جذبه‌های معنوی سخن می‌گوید. او از ارتباط عاشقانه با معشوق (که می‌تواند نمادی از خدا یا عشق الهی باشد) صحبت می‌کند و از تأثیرات این عشق بر روح و جسم خود می‌گوید. شاعر از نور و روشنایی به عنوان نماد حقیقت و عشق الهی یاد می‌کند و از مخاطب می‌خواهد که به سوی این نور حرکت کند و از تاریکی‌ها دوری کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با مفاهیم عرفانی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۳۵۰

چَشمِ تو با چَشمِ من، هر دَم بی‌قیل و قال
دارد در درسِ عشق، بَحث و جواب و سوآل

گاه کُند لاغَرَم، هَمچو لَبِ ساغَرم
گاه کُند فَربَهَم، تا نَرَوَم در جَوال

چون کَشَدم سویِ طوی، من بِکَشَم گوشِ شیر
چون که نَهان کرد روی، ناله کُنم از شُغال

چون نِگَرم سویِ نَقْش، گوید ای بُت پَرَست
چَشمْ نَهَم سویِ مال، او دَهَدَم گوشْمال

گویَمَش ای آفتاب، بر همه دل‌ها بِتاب
جُمله جهان ذَرّه‌ها، نورِ خوشَت را عِیال

سَر بِزَن ای آفتاب از پَسِ کوه سَحاب
هر نَظَری را نِما بی‌سُخنی شرحِ حال

باز مَگیر آبِ پاک، از جِگَرِ شوره خاک
مَنْع مَکُن از جَلال، پَرتوِ نورِ جَلال

جِلْوه چو شُد نورِ ما، آن مَلِکِ نورها
نور شود جُمله روح، عقلْ شود بی‌عِقال

ای کِه میْ‌اَش خورده‌یی، از چه تو پَژمُرده‌یی؟
باغِ رُخَش دیده‌یی، بازگُشا پَرّو بال

باز سَرَم گشت مَست، هیچ مگو دستْ دست
باقیِ این بایَدَت؟ رو شب و فردا تَعال
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.