۲۷۹ بار خوانده شده

گل نخستین

هنوز همنفسی در چمن نمی بینم
بهار می رسد و من گل نخستینم

به آب جو نگرم خویش را نظاره کنم
به این بهانه مگر روی دیگری بینم

بخامه ئی که خط زندگی رقم زده است
نوشته اند پیامی به برگ رنگینم

دلم بدوش و نگاهم به عبرت امروز
شهید جلوهٔ فردا و تازه آئینم

ز تیره خاک دمیدم قبای گل بستم
وگرنه اختر وامانده ئی ز پروینم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گریز آخر ز عقل ذوفنون کرد
گوهر بعدی:دعا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.