هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به انتقاد از نظامهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی میپردازد. شاعر از مفاهیمی مانند ستم، سرمایهداری، نابرابری اجتماعی، و قدرتهای حاکم انتقاد میکند و به اندیشمندانی مانند تولستوی، کارل مارکس، و هگل اشاره دارد. همچنین، از نمادهای تاریخی و اساطیری مانند مزدک، خلیل (ابراهیم)، و پرویز استفاده میکند تا مفاهیم عمیقتری را بیان کند. در نهایت، شعر به تضادهای درونی انسان و جامعه میپردازد.
رده سنی:
18+
متن دارای مفاهیم پیچیدهی فلسفی، انتقادات تند اجتماعی و سیاسی، و اشارات تاریخی و اساطیری است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و آگاهی اجتماعی دارد. همچنین، برخی از واژگان و مضامین ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم یا سنگین باشد.
صحبت رفتگان (در عالم بالا)
تولستوی
بارکش اهرمن لشکری شهریار
از پی نان جوین تیغ ستم بر کشید
زشت به چشمش نکوست مغز نداند ز پوست
مردک بیگانه دوست سینهٔ خویشان درید
داروی بیهوشی است تاج ، کلیسا ، وطن
جان خدا داد را خواجه بجامی خرید
کارل مارکس
رازدان جزو و کل از خویش نامحرم شد است
آدم از سرمایه داری قاتل آدم شد است
هگل
جلوه دهد باغ و راغ معنی مستور را
عین حقیقت نگر حنطل و انگور را
فطرت اضداد خیز لذت پیکار داد
خواجه و مزدور را ، آمر و مأمور را
تولستوی
عقل دو رو آفرید فلسفه خود پرست
درس رضا میدهی بندهٔ مزدور را
مزدک
دانهٔ ایران ز کشت زار و قیصر بر دمید
مرگ نو می رقصد اندر قصر سلطان و امیر
مدتی در آتش نمرود می سوزد خلیل
تا تهی گردد حریمش از خداوندان پیر
دور پرویزی گذشت ای کشتهٔ پرویز خیز
نعمت گم گشتهٔ خود را ز خسرو باز گیر
کوهکن
نگار من که بسی ساده و کم آمیز است
سیتزه کیش و ستم کوش و فتنه انگیز است
برون او همه بزم و درون او همه رزم
زبان او ز مسیح و دلش ز چنگیز است
گسست عقل و جنون رنگ بست و دیده گداخت
در آ به جلوه که جانم ز شوق لبریز است
اگرچه تیشهٔ من کوه را ز پا آورد
هنوز گردش گردون بکام پرویز است
ز خاک تا بفلک هر چه هست ره پیماست
قدم گشای که رفتار کاروان تیز است
بارکش اهرمن لشکری شهریار
از پی نان جوین تیغ ستم بر کشید
زشت به چشمش نکوست مغز نداند ز پوست
مردک بیگانه دوست سینهٔ خویشان درید
داروی بیهوشی است تاج ، کلیسا ، وطن
جان خدا داد را خواجه بجامی خرید
کارل مارکس
رازدان جزو و کل از خویش نامحرم شد است
آدم از سرمایه داری قاتل آدم شد است
هگل
جلوه دهد باغ و راغ معنی مستور را
عین حقیقت نگر حنطل و انگور را
فطرت اضداد خیز لذت پیکار داد
خواجه و مزدور را ، آمر و مأمور را
تولستوی
عقل دو رو آفرید فلسفه خود پرست
درس رضا میدهی بندهٔ مزدور را
مزدک
دانهٔ ایران ز کشت زار و قیصر بر دمید
مرگ نو می رقصد اندر قصر سلطان و امیر
مدتی در آتش نمرود می سوزد خلیل
تا تهی گردد حریمش از خداوندان پیر
دور پرویزی گذشت ای کشتهٔ پرویز خیز
نعمت گم گشتهٔ خود را ز خسرو باز گیر
کوهکن
نگار من که بسی ساده و کم آمیز است
سیتزه کیش و ستم کوش و فتنه انگیز است
برون او همه بزم و درون او همه رزم
زبان او ز مسیح و دلش ز چنگیز است
گسست عقل و جنون رنگ بست و دیده گداخت
در آ به جلوه که جانم ز شوق لبریز است
اگرچه تیشهٔ من کوه را ز پا آورد
هنوز گردش گردون بکام پرویز است
ز خاک تا بفلک هر چه هست ره پیماست
قدم گشای که رفتار کاروان تیز است
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: چند بندی
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:فلسفه و سیاست
گوهر بعدی:نیچه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.