۲۹۸ بار خوانده شده

پتوفی

نفسی درین گلستان ز عروس گل سرودی
بدلی غمی فزودی ز دلی غمی ربودی

تو بخون خویش بستی کف لاله را نگاری
تو به آه صبحگاهی دل غنچه را گشودی

به نوای خود گم استی سخن تو مرقد تو
به زمین نه باز رفتی که تو از زمین نبودی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:جلال و هگل
گوهر بعدی:محاوره ما بین حکیم فرانسوی اوگوست کنت و مرد مزدور
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.