۳۶۴ بار خوانده شده

بر سر کفر و دین فشان رحمت عام خویش را

بر سر کفر و دین فشان رحمت عام خویش را
بند نقاب بر گشا ماه تمام خویش را

زمزمهٔ کهن سرای گردش باده تیز کن
باز به بزم ما نگر ، آتش جام خویش را

دام ز گیسوان بدوش زحمت گلستان بری
صید چرا نمی کنی طایر بام خویش را

ریگ عراق منتظر ، کشت حجاز تشنه کام
خون حسین باز ده کوفه و شام خویش را

دوش به راهبر زند ، راه یگانه طی کند
می ندهد بدست کس عشق زمام خویش را

ناله به آستان دیر بیخبرانه می زدم
تا بحرم شناختم راه و مقام خویش را

قافله بهار را طایر پیش رس نگر
آنکه بخلوت قفس گفت پیام خویش را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بصدای درمندی بنوای دلپذیری
گوهر بعدی:نوای من از آن پر سوز و بیباک و غم انگیزست
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.