۳۲۱ بار خوانده شده

بصدای درمندی بنوای دلپذیری

بصدای درمندی بنوای دلپذیری
خم زندگی گشادم بجهان تشنه میری

تو بروی بینوائی در آن جهان گشادی
که هنوز آرزویش ندمیده در ضمیری

ز نگاه سرمه سائی بدل و جگر رسیدی
چه نگاه سرمه سائی دو نشانه زد به تیری

به نگاه نارسایم چه بهار جلوه دادی
که بباغ و راغ نالم چو تذرو نو صفیری

چه عجب اگر دو سلطان بولایتی نگنجند
عجب اینکه می نگنجد بدو عالمی فقیری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:من اگرچه تیره خاکم دلکیست برگ و سازم
گوهر بعدی:بر سر کفر و دین فشان رحمت عام خویش را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.