۳۳۵ بار خوانده شده

خیز و بخاک تشنه ئی بادهٔ زندگی فشان

خیز و بخاک تشنه ئی بادهٔ زندگی فشان
آتش خود بلند کن آتش ما فرونشان

میکدهٔ تهی سبو حلقه خود فرامشان
مدرسهٔ بلند بانگ بزم فسرده آتشان

فکر گره گشا غلام دین بروایتی تمام
زانکه درون سینه ها دل هدفی است بی نشان

هر دو بمنزلی روان هر دو امیر کاروان
عقل بحیله می برد ، عشق برد کشان کشان

عشق ز پا در آورد خیمهٔ شش جهات را
دست دراز می کند تا به طناب کهکشان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:برون کشید ز پیچاک هست و بود مرا
گوهر بعدی:تو باین گمان که شاید سر آستانه دارم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.