هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از درد و رنج دل بیقرار خود سخن میگوید و آن را به مخاطب خود میسپارد. او از محنتهای زندگی و ناتوانی در کنترل روزگار شکایت دارد و به ضمیر مخاطب پناه میبرد. همچنین، از تأثیرات مخاطب بر زندگی خود و دیگران (مانند مه و انجم) گله میکند و از زخمهای عاطفی سخن میگوید.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات مانند 'زخمهای عاطفی' و 'محنتهای زندگی' نیاز به بلوغ فکری برای درک کامل دارند.
به تسلئی که دادی نگذاشت کار خود را
به تسلئی که دادی نگذاشت کار خود را
بتو باز می سپارم دل بیقرار خود را
چه دلی که محنت او ز نفس شماری او
که بدست خود ندارد رگ روزگار خود را
بضمیرت آرمیدم تو بجوش خود نمائی
بکناره برفکندی در آبدار خود را
مه و انجم از تو دارد گله ها شنیده باشی
که بخاک تیره ما زده ئی شرار خود را
خلشی به سینهٔ ما ز خدنگ او غنیمت
که اگر بپایش افتد نبرد شکار خود را
بتو باز می سپارم دل بیقرار خود را
چه دلی که محنت او ز نفس شماری او
که بدست خود ندارد رگ روزگار خود را
بضمیرت آرمیدم تو بجوش خود نمائی
بکناره برفکندی در آبدار خود را
مه و انجم از تو دارد گله ها شنیده باشی
که بخاک تیره ما زده ئی شرار خود را
خلشی به سینهٔ ما ز خدنگ او غنیمت
که اگر بپایش افتد نبرد شکار خود را
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل/قصیده/قطعه
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:جانم در آویخت با روزگاران
گوهر بعدی:بحرفی می توان گفتن تمنای جهانی را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.