۳۴۹ بار خوانده شده

چند بروی خودکشی پردهٔ صبح و شام را

چند بروی خودکشی پردهٔ صبح و شام را
چهره گشا تمام کن جلوهٔ ناتمام را

سوز و گداز حالتی است باده ز من طلب کنی
پیش تو گر بیان کنم مستی این مقام را

من بسرود زندگی آتش او فزوده ام
تو نم شبنمی بده لالهٔ تشنه کام را

عقل ورق ورق بگشت عشق به نکته ئی رسید
طایر زیرکی برد دانهٔ زیر دام را

نغمه کجا و من کجا ساز سخن بهانه ایست
سوی قطار می کشم ناقهٔ بی زمام را

وقت برهنه گفتن است من به کنایه گفته ام
خود تو بگو کجا برم هم نفسان خام را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بحرفی می توان گفتن تمنای جهانی را
گوهر بعدی:نفس شمار به پیچاک روزگار خودیم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.