۳۳۳ بار خوانده شده

زمانه قاصد طیار آن دلآرام است

زمانه قاصد طیار آن دلآرام است
چه قاصدی که وجودش تمام پیغام است

گمان مبر که نصیب تو نیست جلوهٔ دوست
درون سینه هنوز آرزوی تو خام است

گرفتم این که چو شاهین بلند پروازی
بهوش باش که صیاد ما کهن دام است

به اوج مشت غباری کجا رسد جبریل
بلند نامی او از بلندی بام است

تو از شمار نفس زنده ئی نمیدانی
که زندگی به شکست طلسم ایام است

ز علم و دانش مغرب همین قدر گویم
خوش است آه و فغان تا نگاه ناکام است

من از هلال و چلیپا دگر نیندیشم
که فتنهٔ دگری در ضمیر ایام است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:اگر به بحر محبت کرانه می خواهی
گوهر بعدی:دگر ز ساده دلیهای یار نتوان گفت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.