۳۳۴ بار خوانده شده

هوس هنوز تماشا گر جهانداری است

هوس هنوز تماشا گر جهانداری است
دگر چه فتنه پس پرده های زنگاری است

زمان زمان شکند آنچه می تراشد عقل
بیا که عشق مسلمان و عقل زناری است

امیر قافله ئی سخت کوش و پیهم کوش
که در قبیلهٔ ما حیدری ز کراری است

تو چشم بستی و گفتی که این جهان خوٍابست
گشای چشم که این خواب خواب بیداری است

بخلوت انجمنی آفرین که فطرت عشق
یکی شناس و تماشا پسند بسیاری است

تپید یک دم و کردند زیب فتراکش
خوشا نصیب غزالی که زخم او کاری است

بباغ و راغ گهر های نغمه می پاشم
گران متاع و چه ارزان ز کند بازاری است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:با نشئه درویشی در ساز و دمادم زن
گوهر بعدی:فرشته گرچه برون از طلسم افلاک است
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.