هوش مصنوعی:
این شعر به بازتابی فلسفی دربارهٔ جهان، تغییرات آن و انتظارات انسان از زندگی میپردازد. شاعر با اشاره به کهنگی عالم و نیاز به تجدید آن، احساس نارضایتی و آرزوی چیزی بهتر را بیان میکند. در نهایت، با اشاره به گفتگوی یزدان و آدم، تسلیم در برابر تقدیر را نشان میدهد.
رده سنی:
15+
مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، نیاز به آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی برای درک بهتر متن وجود دارد.
باز این عالم دیرینه جوان می بایست
باز این عالم دیرینه جوان می بایست
برگ کاهش صفت کوه گران می بایست
کف خاکی که نگاه همه بین پیدا کرد
در ضمیرش جگر آلوده فغان می بایست
این مه و مهر کهن راه بجائی نبرند
انجم تازه به تعمیر جهان می بایست
هر نگاری که مرا پیش نظر می آید
خوش نگاریست ولی خوشتر از آن می بایست
گفت یزدان که چنین است و دگر هیچ مگو
گفت آدم که چنین است چنان می بایست
برگ کاهش صفت کوه گران می بایست
کف خاکی که نگاه همه بین پیدا کرد
در ضمیرش جگر آلوده فغان می بایست
این مه و مهر کهن راه بجائی نبرند
انجم تازه به تعمیر جهان می بایست
هر نگاری که مرا پیش نظر می آید
خوش نگاریست ولی خوشتر از آن می بایست
گفت یزدان که چنین است و دگر هیچ مگو
گفت آدم که چنین است چنان می بایست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل/قصیده/قطعه
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:صورت گری که پیکر روز و شب آفرید
گوهر بعدی:لاله این گلستان داغ تمنائی نداشت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.