۳۲۹ بار خوانده شده

لاله این گلستان داغ تمنائی نداشت

لاله این گلستان داغ تمنائی نداشت
نرگس طناز او چشم تماشائی نداشت

خاک را موج نفس بود و دلی پیدا نبود
زندگانی کاروانی بود و کالائی نداشت

روزگار از های و هوی میکشان بیگانه ئی
باده در میناش بود و باده پیمائی نداشت

برق سینا شکوه سنج از بی زبانیهای شوق
هیچکس در وادی ایمن تقاضائی نداشت

عشق از فریاد ما هنگامه ها تعمیر کرد
ورنه این بزم خموشان هیچ غوغائی نداشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:باز این عالم دیرینه جوان می بایست
گوهر بعدی:هنگامه را که بست درین دیر دیر پای
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.