هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از بازگشت خود از نزد یار محبوبش سخن میگوید و بیان میکند که با غم و شادی همراه است. او خود را موجودی لاهوتی و نورانی میداند که به دنیای مادی وارد شده و در دام آن گرفتار شده است. شاعر از جایگاه والای خود در عالم معنوی سخن میگوید و از یارش میخواهد که او را درک کند. او همچنین از حضور یارش در بازار و نیاز به یافتن او صحبت میکند و در پایان از شمس تبریزی میخواهد که به او توجه کند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند گرفتاری در دام دنیا و بازگشت به عالم معنوی ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
غزل شمارهٔ ۱۳۹۰
بازآمدم، بازآمدم، از پیشِ آن یار آمدم
در من نِگَر، در من نِگَر، بَهرِ تو غَم خوار آمدم
شاد آمدم، شاد آمدم، از جُمله آزاد آمدم
چندین هزاران سال شُد تا من به گُفتار آمدم
آن جا رَوَم، آن جا رَوَم، بالا بُدَم، بالا رَوَم
بازَم رَهان، بازَم رَهان، کین جا به زِنْهار آمدم
من مُرغِ لاهوتی بُدَم، دیدی که ناسوتی شُدم؟
دامَش ندیدم، ناگهان در وِیْ گرفتار آمدم
منْ نورِ پاکَم ای پسر، نه مُشتِ خاکَم مُخْتَصَر
آخِر صَدَف من نیستم، من دُرِّ شَهْوار آمدم
ما را به چَشمِ سَر مَبین، ما را به چَشمِ سِرّ بِبین
آن جا بیا ما را بِبین، کین جا سَبُکبار آمدم
از چارْ مادر بَرتَرم، وَزْ هفت آبا نیز هم
من گوهرِ کانی بُدَم، کین جا پدیدار آمدم
یارَم به بازار آمدهست، چالاک و هُشیار آمدهست
وَرْنه به بازارم چه کار؟ وِیْ را طَلَب کار آمدم
ای شَمسِ تبریزی نَظَر در کُلِّ عالَم کِی کُنی؟
کَنْدَر بیابانِ فَنا، جان و دلْ اَفْگار آمدم
در من نِگَر، در من نِگَر، بَهرِ تو غَم خوار آمدم
شاد آمدم، شاد آمدم، از جُمله آزاد آمدم
چندین هزاران سال شُد تا من به گُفتار آمدم
آن جا رَوَم، آن جا رَوَم، بالا بُدَم، بالا رَوَم
بازَم رَهان، بازَم رَهان، کین جا به زِنْهار آمدم
من مُرغِ لاهوتی بُدَم، دیدی که ناسوتی شُدم؟
دامَش ندیدم، ناگهان در وِیْ گرفتار آمدم
منْ نورِ پاکَم ای پسر، نه مُشتِ خاکَم مُخْتَصَر
آخِر صَدَف من نیستم، من دُرِّ شَهْوار آمدم
ما را به چَشمِ سَر مَبین، ما را به چَشمِ سِرّ بِبین
آن جا بیا ما را بِبین، کین جا سَبُکبار آمدم
از چارْ مادر بَرتَرم، وَزْ هفت آبا نیز هم
من گوهرِ کانی بُدَم، کین جا پدیدار آمدم
یارَم به بازار آمدهست، چالاک و هُشیار آمدهست
وَرْنه به بازارم چه کار؟ وِیْ را طَلَب کار آمدم
ای شَمسِ تبریزی نَظَر در کُلِّ عالَم کِی کُنی؟
کَنْدَر بیابانِ فَنا، جان و دلْ اَفْگار آمدم
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
۱۱۵۰
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.