هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از رهایی از دنیای مادی و آلودگی‌های آن سخن می‌گوید و آرزو می‌کند که به سوی پاکی و معنویت حرکت کند. او از دست‌اندازی‌های دنیوی و وابستگی‌های آن خسته شده و می‌خواهد به جایگاه والای روحانی و معنوی برسد. شاعر همچنین از قدرت و حمایت الهی سخن می‌گوید و می‌خواهد در مسیر حق گام بردارد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، زبان شعر کلاسیک فارسی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر چالش‌برانگیز باشد.

غزل شمارهٔ ۱۳۹۱

تا کِی به حَبْسِ این جهانْ من خویش زندانی کُنم؟
وَقت است جانِ پاک را، تا میرِ میدانی کُنم

بیرون شُدم زآلودگی، با قُوَّتِ پالودگی
اورادِ خود را بعد ازین، مَقْرونِ سُبحانی کُنم

نیزه به دستم داد شَه، تا نیزه بازی‌ها کُنم
تا کِی به دستِ هر خَسی، من رَسمِ چوگانی کُنم؟

آن پادشاهِ لَمْ یَزَل، داده‌ست مُلْکِ بی‌خَلَل
باشد بَتَر از کافِری، گَر یادِ دَربانی کُنم

چون این بِنا بَرکَنده شُد، آن گریه هامان خنده شُد
چون در بِنا بَستَم نَظَر، آهنگْ در بانی کُنم

ای دل مرا در نیم شب، دادی زِدانایی خَبَر
اکنون به تو در خَلْوَتَم، تا آنچه می‌دانی کُنم

در چاه تُخمی کاشتن، بی‌عقل را باشد رَوا
این جا به دادِ عقلِ کُل، کِشتِ بیابانی کُنم

دشوارها رفت از نَظَر، هر سَدّ شُد زیر و زَبَر
بر جایِ پا چون رُست پَر، دَورانْ به آسانی کُنم

در حَضرتِ فَردِ صَمَد، دلْ کِی رَوَد سویِ عَدَد؟
در خوانِ سُلطانِ اَبَد، چون غیرِ سَرخوانی کُنم؟

تا چند گویم؟ بس کُنم، کَم یادِ پیش و پَس کُنم
اَنْدَر حضورِ شاهِ جان، تا چند خَطّ خوانی کُنم؟
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.