هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه بیانگر احساسات عمیق و دردناک شاعر نسبت به معشوق است. شاعر خود را درگیر عشقی بی‌پایان و سوزان توصیف می‌کند که او را مانند مجنون به زنجیر کشیده است. او از خیالات معشوق و تأثیر آن بر زندگی خود سخن می‌گوید و بیان می‌کند که حتی یک لحظه آرامش ندارد. شاعر خود را با خورشید و ماه مقایسه می‌کند و نشان می‌دهد که عشق او به معشوق مانند آتش سوزان است که او را می‌سوزاند اما در عین حال به آن افتخار می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌تر نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری دارد.

غزل شمارهٔ ۱۴۳۸

ندارد پایِ عشقِ او، دلِ‌ بی‌دست و‌ بی‌پایم
که روز و شب چو مَجنونَم، سَرِ زنجیر می‌خایم

میانِ خونم و تَرسَم که گر آید خیالِ او
به خونِ دلْ خیالش را زِ‌ بی‌خویشی بیالایم

خیالاتِ همه عالَم، اگر چه آشنا داند
به خونْ غَرقه شود وَاللّهْ، اگر این راهْ بُگْشایم

مَنَم افتاده در سَیلی، اگر مَجنونِ آن لیلی
زِ من گَر یک نشان خواهد، نشانی‌هاش بِنْمایم

هَمی گردد دلِ پاره، همه شب هَمچو اِسْتاره
شُده خوابِ منْ آواره، زِ سِحْرِ یارِ خودرایم

زِ شب‌هایِ منِ گِریان، بِپُرس از لشکرِ پَرْیان
که در ظُلْمَت زِ آمد شُد، پَری را پایْ می‌سایم

اگر یک دَم بیاسایم، رَوانِ من نَیاساید
من آن لحظه بیاسایم که یک لحظه نَیاسایم

رَها کُن تا چو خورشیدیْ قَبایی پوشَم از آتش
دَران آتش چو خورشیدی جهانی را بیارایم

که آن خورشید بر گَردون، زِ عشقِ او‌ همی‌سوزد
وَ هر دَم شُکر می‌گوید که سوزَش را‌ همی‌شایم

رَها کُن تا که چون ماهی، گُدازانِ غَمَش باشم
که تا چون مَهْ نَکاهَم من، چو مَهْ زان پس نَیَفْزایم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.