هوش مصنوعی:
این شعر از بیدل دهلوی، با زبانی نمادین و عرفانی، به مفاهیمی مانند صلح در سکوت، عشق، رهایی، و حیرانی در هستی میپردازد. شاعر از تصاویری مانند آینه، گل، سنگ، و پرنده برای بیان احساسات عمیق انسانی و مفاهیم فلسفی استفاده میکند. متن به دنبال انتقال حس آرامش در عین حیرانی و تأکید بر گذر از ظواهر به باطن است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای سنین پایینتر دشوار بوده و نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد. همچنین، استفاده از نمادها و استعارههای پیچیده، فهم شعر را برای مخاطبان جوانتر چالشبرانگیز میکند.
غزل شمارهٔ ۱۷
در خموشی همه صلح است، نه جنگ است اینجا
غنچه شو، دامن آرام به چنگ است اینجا
چشم بربند،گرت ذوق تماشایی هست
صافی آینه درکسوت زنگ است اینجا
گر دلت ره ندهد جرم سپهبختی تست
خانهٔ آینه بر رویکه تنگ است اینجا
طایر عیش مقیم قفس حیرانیست
مگذر ازگلشن تصویرکهرنگ استاینجا
درره عشق ز دل فکر سلامت غلط است
گرهمهسنگبود شیشه بهچنگ استاینجا
چرخپیمانه بهدور افکن یکجام تهی است
مستی ما وتو آوازترنگ است اینجا
شوق دل همسفر قافلهٔ بیهوشیست
قدم راهروان گردش رنگ است اینجا
از ستمدیدگی طالع ما هیچ مپرس
آنچه پیش تونگاهست خدنگ است اینجا
طرف دیدهٔ خونبار نگردی زنهار
اشک چون آینه شدکام نهنگ است اینجا
شیشه ناداده زکف مستی آزادی چند
دامن ناز پری در ته سنگ است اینجا
دوجهان ساغرتکلیف زخود رفتن ماست
دل هرکس بتپد قافیه تنگ است اینجا
منزل عیش به وحشتکدهٔ امکان نیست
چمنازسایهٔ گل پشتپلنگاست اینجا
وحشت آن استکه ناآمده از خود برونم
ورنه تا عزم شتاب است درنگ است اینجا
بیدل افسردگیم شوخی آهی دارد
تاشرر هست ز خودرفتن سنگاست اینجا
غنچه شو، دامن آرام به چنگ است اینجا
چشم بربند،گرت ذوق تماشایی هست
صافی آینه درکسوت زنگ است اینجا
گر دلت ره ندهد جرم سپهبختی تست
خانهٔ آینه بر رویکه تنگ است اینجا
طایر عیش مقیم قفس حیرانیست
مگذر ازگلشن تصویرکهرنگ استاینجا
درره عشق ز دل فکر سلامت غلط است
گرهمهسنگبود شیشه بهچنگ استاینجا
چرخپیمانه بهدور افکن یکجام تهی است
مستی ما وتو آوازترنگ است اینجا
شوق دل همسفر قافلهٔ بیهوشیست
قدم راهروان گردش رنگ است اینجا
از ستمدیدگی طالع ما هیچ مپرس
آنچه پیش تونگاهست خدنگ است اینجا
طرف دیدهٔ خونبار نگردی زنهار
اشک چون آینه شدکام نهنگ است اینجا
شیشه ناداده زکف مستی آزادی چند
دامن ناز پری در ته سنگ است اینجا
دوجهان ساغرتکلیف زخود رفتن ماست
دل هرکس بتپد قافیه تنگ است اینجا
منزل عیش به وحشتکدهٔ امکان نیست
چمنازسایهٔ گل پشتپلنگاست اینجا
وحشت آن استکه ناآمده از خود برونم
ورنه تا عزم شتاب است درنگ است اینجا
بیدل افسردگیم شوخی آهی دارد
تاشرر هست ز خودرفتن سنگاست اینجا
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.