هوش مصنوعی:
این متن به مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی مانند غفلت، حقیقت، فطرت، و تضادهای وجودی میپردازد. با استفاده از استعارهها و تصاویر شاعرانه، نویسنده به بررسی ماهیت انسان، رابطهی ظاهر و باطن، و جستجوی حقیقت در میان توهمات میپردازد. همچنین، به مفاهیمی مانند فروتنی، عجز، و تحول درونی اشاره دارد.
رده سنی:
18+
متن دارای مفاهیم پیچیدهی فلسفی و عرفانی است که درک آنها نیاز به تجربهی زندگی و بلوغ فکری دارد. همچنین، استفاده از استعارههای عمیق و زبان شاعرانه ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۹
چهظلمت است اینکهگشتغفلت بهچشم یاران ز نور ییدا
همه به پیش خودیم اما سرابهای ز دور پیدا
فسون و افسانهٔ تو و من فشاند بر چشم وگوش دامن
غبار مجنون به دشت روشن چراغ موسی به طورپیدا
در آمد و رفت محوگشتیم و پی به جایی نبردکوشش
رهیکهکردیم چون نفس طی نشد به چندین عبورپیدا
به فهمکیفیت حقیقتکه راست بینشکجاست فطرت
بغیر شکل قیاس اینجا نمیکند چشمکورپیدا
به پا ز رفتار وارسیدن به لب زگفتار فهم چیدن
به پیش خود نیزکس نگردید جز به قدر ضرورپیدا
چو آینه صد جمال پنهان ز دیدهٔ بینگه مبرهن
چو صبح چاک هزارکسوت ز پیکر شخص عورپیدا
اشارهٔ دستگاه خاقان، عیان ز مژگان موی چینی
گشاد و بست در سلیمان ز پردهٔ چشم مور پیدا
کمان افلاک پر بلندست از خم بازوی تضنع
بس است اگرکرد خط کشیدن زکلک نقاش زور پیدا
چکیدن اشک نالهزا شد ز سجدهٔ دانه ریشه واشد
فتادگی همت آزما شدکه عجزگم شد غرور پیدا
نیاز و نازکمال و نقصان ز یکدگر ظاهر و نمایان
ذکور شد از اناث عریان اناث شد از ذکور پیدا
بهم اگر چشم بازگردد قیامت آیینهسازگردد
کز اعتبارات جسم خاکی چو عبرتیم از قبور پیدا
ملایمت چون شود ستمگرزهردرشتیست سختروتر
چو آب از حد برد فسردن نمیشود جز بلورپیدا
گذشت چندین قیامت اما درتن نیستان بیتمیزی
ز پنبهٔ گوشهای غافل چو نیگره کرد صور پیدا
ز انقلاب مزاج اعیان به حق امان بردنست بیدل
علامت عافیت ندارد چوگردد آب از تنور پیدا
همه به پیش خودیم اما سرابهای ز دور پیدا
فسون و افسانهٔ تو و من فشاند بر چشم وگوش دامن
غبار مجنون به دشت روشن چراغ موسی به طورپیدا
در آمد و رفت محوگشتیم و پی به جایی نبردکوشش
رهیکهکردیم چون نفس طی نشد به چندین عبورپیدا
به فهمکیفیت حقیقتکه راست بینشکجاست فطرت
بغیر شکل قیاس اینجا نمیکند چشمکورپیدا
به پا ز رفتار وارسیدن به لب زگفتار فهم چیدن
به پیش خود نیزکس نگردید جز به قدر ضرورپیدا
چو آینه صد جمال پنهان ز دیدهٔ بینگه مبرهن
چو صبح چاک هزارکسوت ز پیکر شخص عورپیدا
اشارهٔ دستگاه خاقان، عیان ز مژگان موی چینی
گشاد و بست در سلیمان ز پردهٔ چشم مور پیدا
کمان افلاک پر بلندست از خم بازوی تضنع
بس است اگرکرد خط کشیدن زکلک نقاش زور پیدا
چکیدن اشک نالهزا شد ز سجدهٔ دانه ریشه واشد
فتادگی همت آزما شدکه عجزگم شد غرور پیدا
نیاز و نازکمال و نقصان ز یکدگر ظاهر و نمایان
ذکور شد از اناث عریان اناث شد از ذکور پیدا
بهم اگر چشم بازگردد قیامت آیینهسازگردد
کز اعتبارات جسم خاکی چو عبرتیم از قبور پیدا
ملایمت چون شود ستمگرزهردرشتیست سختروتر
چو آب از حد برد فسردن نمیشود جز بلورپیدا
گذشت چندین قیامت اما درتن نیستان بیتمیزی
ز پنبهٔ گوشهای غافل چو نیگره کرد صور پیدا
ز انقلاب مزاج اعیان به حق امان بردنست بیدل
علامت عافیت ندارد چوگردد آب از تنور پیدا
وزن: مفاعلن فع مفاعلن فع مفاعلن فع مفاعلن فع
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.