هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و سرمستی خود سخن میگوید. او به طبیب مراجعه میکند و از دردهای عشق و بیماریهای روحی خود میگوید. طبیب با دیدن حال او، او را به عشق الهی و روحانی دعوت میکند. شاعر در نهایت به عشق الهی و روحانی میرسد و خود را در دستان معشوق الهی میبیند.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عشق الهی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۱۴۴۷
رفتم به طَبیبِ جان، گفتم که بِبین دَستَم
هم بیدل و بیمارَم، هم عاشق و سَرمَستم
صد گونه خَلَل دارم، ای کاش یکی بودی
با این همه عِلَّتها، در شَنْقَصه پیوستم
گفتا که نه تو مُردی؟ گفتم که بلی، امّا
چون بویِ تواَم آمد، از گورْ بُرون جَستم
آن صورتِ روحانی، وان مَشرقِ یَزدانی
وان یُوسفِ کَنْعانی، کَزْ وِیْ کَفِ خود خَستم
خوش خوش سویِ من آمد، دستی به دِلَم بَرزَد
گفتا زِ چه دستی تو؟ گفتم که ازین دستم
چون عَربَده میکردم، دَرداد میْ و خوردم
اَفْروخت رُخِ زَردم، وَزْ عَربَده وارَستم
پس جامه بُرون کردم، مَستانه جُنون کردم
در حَلْقهٔ آن مَستان، در مَیمَنه، بِنْشَستم
صد جام بِنوشیدَم، صد گونه بِجوشیدَم
صد کاسه بِریزیدَم، صد کوزه دَراِشْکَستم
گوسالهٔ زَرّین را آن قومْ پَرستیده
گوسالهٔ گرگینَم، گَر عشقْ بِنَپْرسْتم
بازَم شَهِ روحانی، میخوانَد پنهانی
بَرمی کَشَدم بالا، شاهانه ازین پَستم
پابَستِ تواَم جانا سَرمَستِ تواَم جانا
در دستِ تواَم جانا گَر تیرم وگَر شَسْتم
چُستِ تواَم اَرْ چُستم، مَستِ تواَم اَرْمَستم
پستِ تواَم اَرْپستَم، هستِ تواَم اَرْهستم
درچَرخْ دَرآوَرْدی، چون مَستِ خودم کردی
چون تو سَرِ خُم بَستی، من نیز دَهانْ بَستم
هم بیدل و بیمارَم، هم عاشق و سَرمَستم
صد گونه خَلَل دارم، ای کاش یکی بودی
با این همه عِلَّتها، در شَنْقَصه پیوستم
گفتا که نه تو مُردی؟ گفتم که بلی، امّا
چون بویِ تواَم آمد، از گورْ بُرون جَستم
آن صورتِ روحانی، وان مَشرقِ یَزدانی
وان یُوسفِ کَنْعانی، کَزْ وِیْ کَفِ خود خَستم
خوش خوش سویِ من آمد، دستی به دِلَم بَرزَد
گفتا زِ چه دستی تو؟ گفتم که ازین دستم
چون عَربَده میکردم، دَرداد میْ و خوردم
اَفْروخت رُخِ زَردم، وَزْ عَربَده وارَستم
پس جامه بُرون کردم، مَستانه جُنون کردم
در حَلْقهٔ آن مَستان، در مَیمَنه، بِنْشَستم
صد جام بِنوشیدَم، صد گونه بِجوشیدَم
صد کاسه بِریزیدَم، صد کوزه دَراِشْکَستم
گوسالهٔ زَرّین را آن قومْ پَرستیده
گوسالهٔ گرگینَم، گَر عشقْ بِنَپْرسْتم
بازَم شَهِ روحانی، میخوانَد پنهانی
بَرمی کَشَدم بالا، شاهانه ازین پَستم
پابَستِ تواَم جانا سَرمَستِ تواَم جانا
در دستِ تواَم جانا گَر تیرم وگَر شَسْتم
چُستِ تواَم اَرْ چُستم، مَستِ تواَم اَرْمَستم
پستِ تواَم اَرْپستَم، هستِ تواَم اَرْهستم
درچَرخْ دَرآوَرْدی، چون مَستِ خودم کردی
چون تو سَرِ خُم بَستی، من نیز دَهانْ بَستم
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.