۳۶۹ بار خوانده شده
قید هستی نیست مانع خاطرآزاده را
در دل مینا برونگردیست رنگ باده را
خوابناکان را نمیباشد تمیز روز و شب
ظلمت ونور است یکسان تن بهغفلت دادهرا
ناتوانی مشق دردی کن که در دیوان عشق
نیست خطی جز دریدن نامههای ساده را
همچوگوهر سبحهٔ یکدانهٔ دل جمعکن
چند چونکف بر سر آب افکنی سجاده را
نیست سرو از بیبری ممنون احسان بهار
بار منت خم نسازدگردن آزاده را
آب در هر سرزمین دارد جدا خاصیتی
نشئه باشد مختلف در هر طبیعت باده را
اشک یأسآلوده بود، از دیده بیرون ریختم
خاک بر سرکردم این طفل ندامت زاده را
هرکجا عبرت سواد خاک روشن میکند
خجلتکوریست چشم از نقش پا نگشاده را
بینفسگشتن طلسم راحت دل بوده است
موج منزل میزنم تا محوکردم جاده را
بیدل از تسلیم، ما هم صید دلهاکردهایم
نسبتی ، با زلف میباشد سر افتاده را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
در دل مینا برونگردیست رنگ باده را
خوابناکان را نمیباشد تمیز روز و شب
ظلمت ونور است یکسان تن بهغفلت دادهرا
ناتوانی مشق دردی کن که در دیوان عشق
نیست خطی جز دریدن نامههای ساده را
همچوگوهر سبحهٔ یکدانهٔ دل جمعکن
چند چونکف بر سر آب افکنی سجاده را
نیست سرو از بیبری ممنون احسان بهار
بار منت خم نسازدگردن آزاده را
آب در هر سرزمین دارد جدا خاصیتی
نشئه باشد مختلف در هر طبیعت باده را
اشک یأسآلوده بود، از دیده بیرون ریختم
خاک بر سرکردم این طفل ندامت زاده را
هرکجا عبرت سواد خاک روشن میکند
خجلتکوریست چشم از نقش پا نگشاده را
بینفسگشتن طلسم راحت دل بوده است
موج منزل میزنم تا محوکردم جاده را
بیدل از تسلیم، ما هم صید دلهاکردهایم
نسبتی ، با زلف میباشد سر افتاده را
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.