هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی و غنایی از بیدل دهلوی، به موضوعاتی مانند عشق، انتظار، حیرت، اضطراب و ناامیدی میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویر شاعرانه و استعارههای عمیق، حالات روحی و عاطفی خود را بیان میکند. او از عشق به عنوان یک دام اضطرابآور یاد میکند و از ناامیدی و حیرت در زندگی سخن میگوید. همچنین، به مفاهیمی مانند عمر گذرا، فرصتهای از دست رفته و دردهای ناگفتنی اشاره دارد.
رده سنی:
18+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و زبان ادبی بالا، آن را برای مخاطبان جوانتر دشوار میسازد.
غزل شمارهٔ ۱۵۶
گل بر رختگشود نقابکشیده را
آیینه آب داد ز روی تو دیده را
عمریست درسماز لبلعل خموش تست
یعنی شنیدهام سخن ناشنیده را
ماییم و حیرتی و سر راه انتظار
امید منقطع نشود دام چیده را
نتوان به وحشت از سر آسودگیگذشت
دام ره استگوش صدای رمیده را
خالیست بزم صحبت ما ورنه در میان
فرصتکجاست اشک ز مژگان چکیده را
اندیشه فال وهم زد و عمر نامکرد
گرد رم به دام نفس واتپیده را
گرداب را نشد خس و خاشاک عیبپوش
مژگان ندوخت چاک گریبان دیده را
دردسر زبان مده از حرف نارسا
از خم برون میار می نارسیده را
در زیر چرخ یک مژه راحت طمع مدار
آفتشناس سایهٔ سقف خمیده را
کرد آب بیزبانی مینای بسملم
در موج خون صداستگلوی بریده را
خواری جزای پای ز دامنکشیدن است
دریاب اشک از مژه بیرون دویده را
تا زندگیست عمر اقامت نصیب نیست
وحشت شکسته دامن صبح دمیده را
در دام اضطرابکشد عشق را هوس
آرام نیست آتش خاشاک دیده را
بیدل به دام سبحه محال است فکر صید
بیموج باده طایر رنگ پریده را
آیینه آب داد ز روی تو دیده را
عمریست درسماز لبلعل خموش تست
یعنی شنیدهام سخن ناشنیده را
ماییم و حیرتی و سر راه انتظار
امید منقطع نشود دام چیده را
نتوان به وحشت از سر آسودگیگذشت
دام ره استگوش صدای رمیده را
خالیست بزم صحبت ما ورنه در میان
فرصتکجاست اشک ز مژگان چکیده را
اندیشه فال وهم زد و عمر نامکرد
گرد رم به دام نفس واتپیده را
گرداب را نشد خس و خاشاک عیبپوش
مژگان ندوخت چاک گریبان دیده را
دردسر زبان مده از حرف نارسا
از خم برون میار می نارسیده را
در زیر چرخ یک مژه راحت طمع مدار
آفتشناس سایهٔ سقف خمیده را
کرد آب بیزبانی مینای بسملم
در موج خون صداستگلوی بریده را
خواری جزای پای ز دامنکشیدن است
دریاب اشک از مژه بیرون دویده را
تا زندگیست عمر اقامت نصیب نیست
وحشت شکسته دامن صبح دمیده را
در دام اضطرابکشد عشق را هوس
آرام نیست آتش خاشاک دیده را
بیدل به دام سبحه محال است فکر صید
بیموج باده طایر رنگ پریده را
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.