هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق و اشتیاق خود به معشوق الهی سخن می‌گوید. او با وجود بیهوشی و خستگی، در کار معشوق هشیار است و از عشق او نیرو می‌گیرد. شاعر از معشوق می‌خواهد که او را دریابد و از باده‌ای که در اختیار دارد، بهره‌مند سازد. او همچنین از گرفتاری در دام دنیا سخن می‌گوید و امیدوار است که خداوند او را نجات دهد و به فردوس برساند. در نهایت، شاعر به قدرت و قهار بودن خداوند اشاره می‌کند و از معشوق می‌خواهد که او را به سوی نور هدایت کند.
رده سنی: 18+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۴۵۷

من خُفته وَشَم امّا، بَسْ آگَه و بیدارم
هر چند که بیهوشَم، در کارِ تو هُشیارم

با شیره فَشارانَت، اَنْدَر چُرُشِ عشقم
پایْ از پِیِ آن کوبَم، کَانْگورِ تو اَفْشارم

تو پایْ‌ همی‌بینی وَانْگور‌ نمی‌بینی
بِسْتان قَدَحی شیره، دَریاب که عَصّارم

اَنْدَر چُرُشِ جان آ، گَر پایْ‌ همی‌کوبی
تا غوطه خورم یک دَم، در شیرهٔ بسیارم

زین باده نگردد سَر، زین شیره نشورَد دل
هین، چاشْنی‌‌‌یی بِسْتان، زین باده که من دارم

زین باده که داری تو، پیوسته خُماریْ تو
دانَم که چه داری تو، در روت‌ نمی‌آرم

دامی که دَراُفتادی، بِنْگَر سویِ دام اَفْکَن
تا ناظِرِ حَق باشی، ای مُرغِ گرفتارم

دامْ اَرْتَکِ چَهْ باشد، فردوس کُند حَقَّش
وَرْ خارِ حَسَک باشد، حَق سازد گُلْزارم

آن دَم که به چاه آمد یوسُف، خَبَرش آمد
که کارِ تو می‌سازم، ای خستهٔ بیمارم

دارویِ تو می‌کوبم، خَرگاهِ تو می‌روبَم
از ضِدْ ضِدَش اَنگیزم، من قادر و قَهّارم

گویم به حَجَر حَی شو، گویم به عَدَم شَی شو
گویم به چَمَن دَیْ شو، داری عَجَب اِقْرارم

شَمسُ الْحَقِ تبریزی تو روشنیِ روزی
وَنْدَر پِیِ روزِ تو، من چون شبِ سَیّارم
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.