هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و فلسفی شاعر دربارهٔ حیرت، عجز، ناتوانی، و جستجوی معنا در زندگی می‌پردازد. شاعر از آیینه، سنگ، آتش، و دیگر نمادها برای بیان وضعیت انسانی و روحی خود استفاده می‌کند. او از ناتوانی در درک سرنوشت، حیرت از هستی، و تلاش برای یافتن آرامش سخن می‌گوید. همچنین، به مفاهیمی مانند عریانی روح، خودبینی، و وحشت از عدم اشاره دارد.
رده سنی: 18+ این شعر دارای مضامین عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربهٔ زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از نمادهای پیچیده و مفاهیم انتزاعی مانند «عدم»، «عجز»، و «حیرت» برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۳۱

زین گلستان درس دیدارکه می‌خوانیم ما
اینقدر آیینه نتوان شدکه حیرانیم ما

سنگ این‌کهسار آسایش خیالی بیش نیست
از زمینگیری همان آتش به دامانیم ما

عالمی را وحشت ما چون سحرآواره‌کرد
چین‌فروش دامن صحرای امکانیم ما

سینه چاک غیرتیم از ننگ همچشمی مپرس
هرکه بر رویت‌گشاید چشم‌، مژگانیم ما

در نفس آیینهٔ گرد سراغ ماگم است
نالهٔ حیرت خرام ناتوانانیم ما

غیر عریانی لباسی نیست تا پوشدکسی
ازخجالت چون صدا در خویش پنهانیم ما

هرنفس باید عبث رسوای خودبینی شدن
تا نمی‌پوشیم چشم ازخویش عریانیم ما

مشت خاک ما جنون‌دار دو عالم وحشت است
از رم آهو چه می‌پرسی بیابانیم ما

بی‌طواف نازش از خود رفتن ما هرزه است
رنگ می‌باید به‌گرد او بگردانیم ما

در تغافلخانهٔ ابروی او چین می‌کشیم
عمرها شد نقشبند طاق نسیانیم ما

نقطه‌ای از سرنوشت عجزما روشن نشد
چشم قربانی مگربر جبهه بنشانیم ما

هرکه خواهد شبهه‌ای از هستی ما واکشد
نامهٔ بی‌مطلب ننوشته عنوانیم ما

نقش پا گل‌کرده‌ایم اما درین عبرتسرا
هرکه در فکر عدم افتدگریبانیم ما

چون نفس بیدل نسیم بی‌نشان رنگیم‌، لیک
رنگها پرواز دارد تا پرافشانیم ما
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.