۴۲۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۴

از نام اگر نگذری از ننگ برون آ
ای نکهت‌گل اندکی از رنگ برون آ

عالم همه از بال پری آینه دارد
گو شیشه نمودارشو و سنگ برون آ

زین عرصة اضداد مکش ننگ فسردن
گیرم‌همه‌تن‌صلح شوی جنگ برون‌آ

تا شهرت واماندگی‌ات هرزه نباشد
یک‌آبله‌وار از قدم لنگ برون آ

آب رخ گلزار وفا وقف‌گدازی‌ست÷
خونی به جگرجمع‌کن ورنگ برون آ

تا شیشه نه‌ای سنگ نشسته‌ست به راهت
از خویش‌تهی شوز دل تنگ برون آ

بک لعزش پا جادة توفیق طلب‌کن
از زحمت چندین ره و فرسنگ برون آ

وحشتکدة ما و منت‌گرد خرامی است
زین پرده چه‌گویم به چه آهنگ برون آ

افسردگیی نیست به اوهام تعلق
هرچند شررنیستی ازسنگ برون آ

در نالهٔ خا‌مش نفسان مصلحتی هست
ای صافی مطلب نفسی زنگ برون آ

زندانی اندوه تعلق نتوان بود
بیدل دلت از هرچه شود تنگ برون آ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.