هوش مصنوعی:
این متن شعری است که بر مفاهیمی مانند آزادی، رهایی از قید و بندهای دنیوی، عشق، جنون و فداکاری تأکید دارد. شاعر از مخاطب میخواهد که از محدودیتها و رنجها رها شود و به سمت آزادی و پرواز روحانی حرکت کند. همچنین، این شعر به مفاهیم فلسفی مانند هستی، گذر زمان و ارزشهای انسانی میپردازد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آنها ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد. همچنین، برخی از عبارات مانند 'شوق آزاد بیغباری' یا 'دماغ عشاق ننگ دارد' نیاز به درک بالاتری از تجربیات زندگی و عواطف انسانی دارند.
غزل شمارهٔ ۲۶۳
چهکدخداییست ای ستمکش جنونکن از دردسر برونآ
تو شوق آزاد بیغباری زکلفت بام و در برون آ
بهکیش آزادگی نشایدکه فکر لذات عقده زاید
ره نفسپیچ وخم ندارد چونی زبند شکربرون آ
اگر محیطگهر برآیی قبول بزم وفا نشایی
دلی بهذوق حضور خونین سرشکی از چشم تر برون آ
دماغ عشاق ننگ دارد علم شدن بیجنون داغی
چو شمعگر خودنما برآبی ز سوختنگل به سربرون آ
ز شعله خاکستر آشیانی ربود تشویش پرفشانی
به ذوق پرواز، بینشانی تو نیز سر زیر پر برون آ
کسی درین دشت برنیامد حریف یک لحظه استقامت
توتا نچینی غبار خفت ز عرصهٔ بیجگر برون آ
ندارد اقبال جوهر مرد در شکنج لباس بودن
چوتیغ، وهم نیام بگذار و با شکوه ظفر برون آ
به صد تب وتاب خلق غافلگذشت زینتنگنای غربت
چو موج خون ازگلوی بسمل تو نیز باکر و فربرون آ
به بارگاه نیاز دارد فروتنی ناز سربلندی
به خاک روزی دوریشگیکن دگر ببال و شجربرون آ
جهانگران خیز نارساییست اگرنه در عرصهگاه عبرت
نفس همین تازیانه داردکزین مکان چون سحر برون آ
درین بساط خیال بیدل ز سعی بیحاصل انفعائی
حیا بس است آبروی همت زعالم خشک تر برون آ
تو شوق آزاد بیغباری زکلفت بام و در برون آ
بهکیش آزادگی نشایدکه فکر لذات عقده زاید
ره نفسپیچ وخم ندارد چونی زبند شکربرون آ
اگر محیطگهر برآیی قبول بزم وفا نشایی
دلی بهذوق حضور خونین سرشکی از چشم تر برون آ
دماغ عشاق ننگ دارد علم شدن بیجنون داغی
چو شمعگر خودنما برآبی ز سوختنگل به سربرون آ
ز شعله خاکستر آشیانی ربود تشویش پرفشانی
به ذوق پرواز، بینشانی تو نیز سر زیر پر برون آ
کسی درین دشت برنیامد حریف یک لحظه استقامت
توتا نچینی غبار خفت ز عرصهٔ بیجگر برون آ
ندارد اقبال جوهر مرد در شکنج لباس بودن
چوتیغ، وهم نیام بگذار و با شکوه ظفر برون آ
به صد تب وتاب خلق غافلگذشت زینتنگنای غربت
چو موج خون ازگلوی بسمل تو نیز باکر و فربرون آ
به بارگاه نیاز دارد فروتنی ناز سربلندی
به خاک روزی دوریشگیکن دگر ببال و شجربرون آ
جهانگران خیز نارساییست اگرنه در عرصهگاه عبرت
نفس همین تازیانه داردکزین مکان چون سحر برون آ
درین بساط خیال بیدل ز سعی بیحاصل انفعائی
حیا بس است آبروی همت زعالم خشک تر برون آ
وزن: مفاعلن فع مفاعلن فع مفاعلن فع مفاعلن فع
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.