۳۳۲ بار خوانده شده
هرکجا بیرویت از چشمم برون میگردد آب
گر همه در پردهٔ خار است خون میگردد آب
دل به سعی اشک در راه توگامی میزند
آتشی دارمکه از بهر شگون میگردد آب
صافی دل خواهی از سیر و سفر غافل مباش
تختهٔ مشقکدورت از سکون میگردد آب
نرمخویان را به بیتابی رساند انفعال
ترک خودداریکند چون سرنگون میگردد آب
آرمیدن بیقرار شوق را افسردگیست
چون بهٔکجا میشود ساکن زبون میگردد آب
روز ما شبگشت و ما بیاختیارگریهایم
هرکه در دود افتد از چشمش برون میگردد آب
عرض حاجت میگدازد جوهر ناموس فقر
آهکاینگوهر ز دست طبع دون میگردد آب
اعتبارت هرقدر بیش استکلفت بیشتر
تیرگی بالد ز دریا چون فزون میگردد آب
دل ز ضبطگریه چندین شعله توفان میکند
تا سر این چشمه میبندم جنون میگردد آب
بسکه سر تا پایم از درد تمنایت گداخت
همچو موجم در رگ و پیجایخونمیگردد آب
زین خمارآباد حسرت بادهای پیدا نشد
شیشهام از درد نومیدی کنون میگردد آب
دل بهتوفان رفت هرجا جوهر طاقتگداخت
خانه سیلابیست بیدلگر ستون میگردد آب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
گر همه در پردهٔ خار است خون میگردد آب
دل به سعی اشک در راه توگامی میزند
آتشی دارمکه از بهر شگون میگردد آب
صافی دل خواهی از سیر و سفر غافل مباش
تختهٔ مشقکدورت از سکون میگردد آب
نرمخویان را به بیتابی رساند انفعال
ترک خودداریکند چون سرنگون میگردد آب
آرمیدن بیقرار شوق را افسردگیست
چون بهٔکجا میشود ساکن زبون میگردد آب
روز ما شبگشت و ما بیاختیارگریهایم
هرکه در دود افتد از چشمش برون میگردد آب
عرض حاجت میگدازد جوهر ناموس فقر
آهکاینگوهر ز دست طبع دون میگردد آب
اعتبارت هرقدر بیش استکلفت بیشتر
تیرگی بالد ز دریا چون فزون میگردد آب
دل ز ضبطگریه چندین شعله توفان میکند
تا سر این چشمه میبندم جنون میگردد آب
بسکه سر تا پایم از درد تمنایت گداخت
همچو موجم در رگ و پیجایخونمیگردد آب
زین خمارآباد حسرت بادهای پیدا نشد
شیشهام از درد نومیدی کنون میگردد آب
دل بهتوفان رفت هرجا جوهر طاقتگداخت
خانه سیلابیست بیدلگر ستون میگردد آب
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.