هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از بیدل دهلوی، بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به معشوق و عشق الهی است. شاعر از سوختن در آتش عشق، جنون ناشی از آن، و جدایی از یار سخن می‌گوید. او از مفاهیمی مانند شمع، سوختن، خاکستر، و داغ به‌صورت نمادین استفاده کرده تا حالات درونی خود را توصیف کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و مضامین عرفانی ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۴۰۰

هوس نماند زبس عشق آن نگارم سوخت
خوشم‌که شعلهٔ‌ این‌شمع خارخارم سوخت

به بزم‌یار جنون کردم ای ادب معذور
سپند سوخت به وجدی که اختیارم سوخت

چو موم دوری‌ام از جلوه‌گاه شهد وصال
اشاره‌ ایست که باید جدا ز یارم سوخت

بهار بی‌ثمری جمله باب سوختن است
خیال مصلحت‌اندبشی چنارم سوخت

چو شمع‌ کشته نرفتم به داغ منت غیر
فتیلهٔ نفسی بود بر مزارم سوخت

سرشک هر مژه‌اندازش آن سوی نظر است
شرر عنانی این طفل نی‌سوارم سوخت

طلسم آگهیم بوتهٔ گداز خود است
فروغ دیده بیدار شمع‌وارم سوخت

نسیمی از چمن صیدگاه عشق وزید
کباب‌کیست ندانم دل شکارم سوخت

هوای وصل به خاک سیه نشاند مرا
به رنگ داغ جنون نکهت بهارم سوخت

هنوز از کف خاکسترم اثر باقیست
گداز عشق چه مقدار شرمسارم سوخت

دلی ز پهلوی داغم ندید گرمی شوق
محبت تو ندانم پی چه کارم سوخت

دگر مپرس ز تاثیر آه بی ‌اثرم
به آتشی که ندارد هزار بارم سوخت

غبار دشت محبت سراغ غیر نداشت
به برق جلوه او هرکه شد دچارم سوخت

مباد شام‌کسی محرم سحر بیدل
دماغ نشئه در اندیشهٔ خمارم سوخت
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.