۲۷۴ بار خوانده شده
آن شعلهکه در دل شرر عشق وهوس ریخت
گرد نفسی بودکه رنگ همهکس ریخت
صد دشت ز خویش آن طرفم ازتپش دل
شمع رهگمگشتگیام سعی جرس ریخت
فریادکه نقشی ندمانید حبابم
تا دم زدم این آینه ازتاب نفس ریخت
صدخلد حلاوت پی پرواز هوس رفت
شیرینی جانم همه درراه مگس ریخت
شرمندهٔ صیاد خودم چون نفس صبح
کزنیم تپشگرد من ازچاک قفس ریخت
معموری بنیاد جسد بر سر هیچ است
آتشکدهها رنگ بناییستکه خس ریخت
هم قافلهٔ -سیرت سرشار نگاهیم
گرد ره ما سرمه به آواز جرس ریخت
برداشتن ازکوی توام صرفه ندارد
خوهدکفخاکمبهسر و چشمعسس ریخت
در خانه همان بار به دوشم چه توانکرد
معمار ازل رنگ بنایم ز نفس ریخت
درس ورق عجز من امروز روانیست
رنگم بهرهت ساز قدمکرد ز بس ریخت
غافل نشوی از دل افسردهٔ بیدل
خونیست درینپردهکه باید به هوس ریخت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
گرد نفسی بودکه رنگ همهکس ریخت
صد دشت ز خویش آن طرفم ازتپش دل
شمع رهگمگشتگیام سعی جرس ریخت
فریادکه نقشی ندمانید حبابم
تا دم زدم این آینه ازتاب نفس ریخت
صدخلد حلاوت پی پرواز هوس رفت
شیرینی جانم همه درراه مگس ریخت
شرمندهٔ صیاد خودم چون نفس صبح
کزنیم تپشگرد من ازچاک قفس ریخت
معموری بنیاد جسد بر سر هیچ است
آتشکدهها رنگ بناییستکه خس ریخت
هم قافلهٔ -سیرت سرشار نگاهیم
گرد ره ما سرمه به آواز جرس ریخت
برداشتن ازکوی توام صرفه ندارد
خوهدکفخاکمبهسر و چشمعسس ریخت
در خانه همان بار به دوشم چه توانکرد
معمار ازل رنگ بنایم ز نفس ریخت
درس ورق عجز من امروز روانیست
رنگم بهرهت ساز قدمکرد ز بس ریخت
غافل نشوی از دل افسردهٔ بیدل
خونیست درینپردهکه باید به هوس ریخت
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.