هوش مصنوعی: این شعر به مفاهیم عمیقی مانند عشق، جدایی، آزادی، حقیقت وجودی، وحدت با ذات الهی، و رهایی از تعلقات دنیوی می‌پردازد. شاعر از ناپایداری دنیا، نیرنگ‌های اتحاد، و درد جدایی سخن می‌گوید و به دنبال حقیقتی فراتر از ظواهر است. همچنین، اشاراتی به جنون عشق، امید، و اسارت در وهم آزادی دارد. در نهایت، متن بر یگانگی ذات الهی و جدایی ناپذیری انسان از حقیقت تأکید می‌کند.
رده سنی: 18+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهٔ زندگی دارد. همچنین، برخی از اشارات انتزاعی و نمادین ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۴۴۵

نه جاه مایهٔ عصیان نه مال غفلت‌زاست
همین نفس‌ که تواش صید الفتی دنیاست

کسی ستمکش نیرنگ اتحاد مباد
تو بیوفا نه‌ای اما جدایی تو بلاست

جنون پیامی اوهام داغ یاسم کرد
امید می‌تپد و نامه در پر عنقاست

به وهم نشئهٔ آزادگی گرفتاریم
چو صبح آن‌چه قفس موج‌می‌زند پر ماست

به خاک میکده اعجاز کرده‌اند خمیر
ز دست هرکه قدح ‌گل ‌کند ید بیضاست

چمن ز بندگی حسن اگر کند انکار
خط بنفشه ‌گواه‌، مهر داغ لاله بجاست

حجاب پرتو خورشید سایه می‌باشد
چه جلوه‌ها که نه در غفلت تو ناپیداست

عنان لغزش ما بیخودان‌ که می‌گیرد؟
چو اشک وحشت ما را هجوم آبله‌پاست

تو ساکنی و روان است اراده مطلق
به هر کنار که ‌کشتی رود قدم دریاست

کجاست غیر جز اثبات ذات یکتایی
تویی در آینه دارد منی‌که از تو جداست

همین تو،هم وجدان دلیل محرومیست
که تو نیافتنی و نیافتن همه راست

ز دستگیری خلق اینقدر زمینگیرم
عصا گر نتوان یافت می‌توان برخاست

ز بس گذشته‌ام از عرض کارگاه هوس
به خود گرم نظر افتد نگاه رو به قفاست

مگیر دامن اندیشهٔ دگر بیدل
که دست باده‌کشان وقف‌گردن میناست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.