هوش مصنوعی: این شعر به بیان ناامیدی، بی‌قدری و انفعال در برابر جهان هستی می‌پردازد. شاعر احساس می‌کند که دستگاه عالم بی‌قدر است و هرچه در آن است، بی‌ثبات و گذرا است. او از وهم، توفان، غبار و بی‌نمایی جهان سخن می‌گوید و به ناتوانی انسان در برابر تقدیر اشاره می‌کند. همچنین، شاعر از عجز، غرور، فقر و ناتوانی در قطع تعلقات می‌گوید و در نهایت به این نتیجه می‌رسد که هستی بدون وجود او به عدم تبدیل خواهد شد.
رده سنی: 18+ محتوا دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند ناامیدی، انفعال و بی‌ثباتی جهان ممکن است برای مخاطبان جوان سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۵۲۳

بسکه بیقدری دلیل دستگاه عالم است
چون پر طاووس یک‌عالم نگین‌بی‌خاتم است

هر دو عالم در غبار وهم توفان می‌کند
ازگهرتا بحر هرجا واشکافی بی‌نم است

گر حیا ورزد هوس آیینه‌دار آبروست
چون‌هوا از هرزه‌گردی منفعل‌شد شبنم است

پیش ازآفت منت تدبیرآبم می‌کند
خون زخمم را چکیدن انفعال مرهم است

پیرگردیدی و شوخی یک سر مویم نشد
پیکر خم‌گشته‌ات هم چشم ابروی خم است

شعلهٔ ما را همین دود دماغ آواره‌کرد
بر سر اسباب پریشانی علم را پرچم است

آب گردیدن ز ما بی‌انفعالی‌ها نبرد
طبع ما ر چون‌گداز شیشه ترگشتن‌کم است

سعی آبی ازعرق می‌ریزد ما سود نیست
چون نفس درسوختنها آتش ما مبهم است

بی‌وجود ما همین هستی عدم خواهد شدن
تا درتن آیینه پیداییم عالم عالم است

ازتعلق یک سر مو قطع ننمودیم حیف
تیغ تسلیمی‌که ما داریم پرنازک دم است

بیدل از عجز وغرور فقروجاه ما مپرس
تا نفس‌باقی‌ست زین‌آهنگ‌، صد زیر و بم است
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.