هوش مصنوعی:
این شعر از بیدل به مضامینی همچون ناامیدی، مرگ، عجز انسان در برابر تقدیر، و از دست دادن معنا و ارزشهای زندگی میپردازد. شاعر با تصاویری مانند رفتن پیر عقل، فشار کوچههای گندم، و زندگی با مردگان در گور، حس یأس و نابودی را القا میکند. همچنین، اشارههایی به مفاهیم عرفانی مانند گذر از عالم موت و حیات و انتظار صبح محشر دارد.
رده سنی:
18+
محتوا دارای مضامین عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، لحن یأسآلود و پرداختن به موضوع مرگ ممکن است برای مخاطبان جوان نامناسب باشد.
غزل شمارهٔ ۵۷۳
پیر عقل از ما به درد نان مقدم رفته است
در فشارکوچههای گندم آدم رفته است
ای به عبرت رفتگان عالم موت و حیات
بگذرید ازآمد سوریکه ماتم رفته است
بر حباب و موج نتوان چید دام اعتبار
هرچه میآید درن دریا فراهم رفته است
خلق در خاک انتظار صبح محشر میکشند
زندگی با مردگان درگور باهم رفته است
استقامت بیکرامت نیست در بنیاد مرد
شمع ازخود رفته است اما ز جاکم رفته است
بعد چندی بر سر خود سایهها خواهیمکرد
در بن دیوارپیری اندکی خم رفته است
دوستان هرگه به یاد آییم اشکی سر دهید
صبح ما زین باغ پرنومید شبنم رفته است
یار بیرحم از دل ما برندارد دست ناز
برکه نالیم از سر این داغ مرهم رفته است
کاش نومیدی چو خاک خشک بر بادم دهد
کز جبین بیسجودم جوهر نم رفته است
از ترحم تا مروت وز مدارا تا وفا
هرچه راکردم طلب دیدم ز عالم رفته است
بعد مردنکار با فضل است با اعمال نیست
هرکهزین خجلتسرا رفتهستبیغم رفتهاست
منکه باشم تا به ذکر حق زبانم واشود
نام بیدل هم ز خجلتبرلبمکم رفتهاست
در فشارکوچههای گندم آدم رفته است
ای به عبرت رفتگان عالم موت و حیات
بگذرید ازآمد سوریکه ماتم رفته است
بر حباب و موج نتوان چید دام اعتبار
هرچه میآید درن دریا فراهم رفته است
خلق در خاک انتظار صبح محشر میکشند
زندگی با مردگان درگور باهم رفته است
استقامت بیکرامت نیست در بنیاد مرد
شمع ازخود رفته است اما ز جاکم رفته است
بعد چندی بر سر خود سایهها خواهیمکرد
در بن دیوارپیری اندکی خم رفته است
دوستان هرگه به یاد آییم اشکی سر دهید
صبح ما زین باغ پرنومید شبنم رفته است
یار بیرحم از دل ما برندارد دست ناز
برکه نالیم از سر این داغ مرهم رفته است
کاش نومیدی چو خاک خشک بر بادم دهد
کز جبین بیسجودم جوهر نم رفته است
از ترحم تا مروت وز مدارا تا وفا
هرچه راکردم طلب دیدم ز عالم رفته است
بعد مردنکار با فضل است با اعمال نیست
هرکهزین خجلتسرا رفتهستبیغم رفتهاست
منکه باشم تا به ذکر حق زبانم واشود
نام بیدل هم ز خجلتبرلبمکم رفتهاست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.