۳۰۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۰۶

هرکجا دستت برون از آستین‌گردیده است
شاخ‌گل از غنچه‌ها دامان چین‌گردیده است

نیک‌و بد درساز غفلت رنگ تمییزی نداشت
چشم ما از بازگشتن کفر و دین گردیده است

رفتن از خود سایه را آیینهٔ خورشید کرد
رنگ ‌ما بی‌دست‌و پایان اینچنین‌گردیده است

روزگاری شد که سیل‌ گریه محو قطرگی‌ست
خرمن‌ما از چه آفت‌خوشه‌چین‌گردیده است

گرم جولان هر طرف رفته‌ست آن برق نگاه
دید‌ه ها چون حلقه‌های آتشین‌گردیده است

بر بزرگان از طواف خاکساران ننگ نیست
چرخ با آن سرکشی‌گرد زمین‌گردیده است

این املهایی که احرام امیدش بسته‌ای
تا به خود جنبی نگاه واپسین‌گردیده است

هرکجا از ناتونی عرض جولان داده‌ایم
سایهٔ ما خال رخسار زمین‌گردیده است

نارساییهای طاقت انتظار آورد بار
ای‌بسا جولان که از سستی‌کمین‌گردیده است

از قد خم ‌گشته بیدل بر زمین پیچیده‌ایم
خاکساری خاتم ما را نگین گردیده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.