هوش مصنوعی: این شعر از بیدل دهلوی به زیبایی و پیچیدگی آینه و انعکاس‌های آن در زندگی و عشق می‌پردازد. شاعر با استفاده از استعاره‌های عمیق، آینه را نمادی از حقیقت، عشق، و خودشناسی قرار می‌دهد و تأکید می‌کند که هرچه در جهان می‌بینیم، بازتابی از درون ماست. همچنین، شعر به مفاهیمی مانند حیا، شرم، و جلوه‌های ظاهری و باطنی زندگی اشاره دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از استعاره‌ها و اشارات پیچیده نیاز به تجربه و دانش بیشتری دارند تا به درستی درک شوند.

غزل شمارهٔ ۶۱۴

زبس به خلوت حسن توبارآینه است
نگاه هر دو جهان در غبار آینه است

هجوم چاک‌گل آغوش شبنم است اینجا
بهار هم چقدر دلفگار آینه است

کدام جلوه‌ که محتاج صافی دل نیست
به هرچه می‌نگری شرمسار آینه است

چنان به عشق تولبریزجلوه خویشم
که هر طرف رودم، دل دچار آینه است

همه به شوخی تمثال چشم باخته‌ایم
وگرنه حسن برون از کنار آینه است

توهم زخود غلطی چند نقش بند وبناز
که روی‌ کار جهان پشت ‌کار آینه است

مباش غرهٔ عشرت‌، درین تماشاگاه
تحیر آینه‌دار خمار آینه است

چه ممکن است دهد عرض هرزه‌تازی‌ها
همیشه موج نگاهم سوار آینه است

سخن ز جوش حیا بر لبم ‌گره ‌گردید
نفس ز آب به بند حصار آینه است

نکاشتیم سرشکی‌که جلوه بار نداد
گداز دل چقدر آبیار آینه است

ز زندگی همه گر رنگ رفته‌ای داریم
به امتحان نفس‌، در فشار آینه است

ز بی‌نشانی آن جلوه شرم کن بیدل
هنوز رنگ تو صرف بهار آینه است
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.