هوش مصنوعی: شاعر در این متن از تغییرات درونی خود می‌گوید و بیان می‌کند که زمانی عاقل و منطقی بوده، اما اکنون به عشق و جنون دچار شده است. او از گذشته‌ی خود یاد می‌کند که چگونه به دنبال فزونی و حرص بود، اما اکنون به معنی و حقیقت زندگی پی برده است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۵۰۶

همیشه من چُنین مَجنون نبودم
زِ عقل و عافِیَتْ بیرون نبودم

چو تو عاقل بُدَم من نیز روزی
چُنین دیوانه و مَفْتون نبودم

مِثالِ دِلْبَرانْ صَیّاد بودم
مِثالِ دلْ میانِ خون نبودم

دَرین بودم که این چون است و آن چون
چُنین حیرانِ آن‌‌ بی‌چون نبودم

تو باری عاقلی بنشین بیندیش
کز اول بوده‌‌‌‌اَم اکنون نبودم

هَمی جُستم فُزونی بر همه کَس
چو صیدِ عشقْ روزاَفْزون نبودم

چو دود از حِرصْ بالا می‌دَویدم
به مَعنی جُز سویِ هامون نبودم

چو گنج از خاکْ بیرون اوفتادم
که گنجی بودم و قارون نبودم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.