هوش مصنوعی: شخصی در کنار مقبره یحیی پیغمبر(ع) در دمشق معتکف بود که یکی از پادشاهان عرب که به بی‌انصافی شهرت داشت برای زیارت آمد. پس از نماز و دعا، از شخص درخواست کرد که به او کمک کند تا از دشمنی سخت در امان بماند. شخص به او توصیه کرد که به رعیت ضعیف رحم کند تا از دشمن قوی در امان باشد. سپس با اشعاری پندآمیز، او را به عدالت، بخشش و همدردی با دیگران فراخواند و تأکید کرد که انسان‌ها مانند اعضای یک بدن هستند و رنج دیگران باید برای همه مهم باشد.
رده سنی: 15+ متن دارای مفاهیم عمیق اخلاقی و اجتماعی است و استفاده از اشعار و زبان ادبی ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، درک کامل پیام‌های اخلاقی و عرفانی متن نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

حکایت شمارهٔ ۱۰

بر بالین تربت یحیی پیغامبر(ع) معتکف بودم در جامع دمشق که یکی از ملوک عرب که به بی انصافی منسوب بود اتفاقاً به زیارت آمد و نماز و دعا کرد و حاجت خواست

درویش و غنی بنده این خاک درند
و آنان که غنی ترند محتاج ترند
آن گه مرا گفت از آن جا که همت درویشانست و صدق معاملت ایشان خاطری همراه من کنند که از دشمنی صعب اندیشناکم گفتمش بر رعیت ضعیف رحمت کن تا از دشمن قوی زحمت نبینی.

به بازوان توانا و قوت سر دست
خطاست پنجه مسکین ناتوان بشکست

نترسد آن که بر افتادگان نبخشاید
که گر ز پای در آید کسش نگیرد دست

هر آن که تخم بدی کشت و چشم نیکی داشت
دماغ بیهده پخت و خیال باطل بست

ز گوش پنبه برون آر و داد خلق بده
وگر تو می‌ندهی داد روز دادی هست

بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۹
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۱۱
نظرها و حاشیه ها
محمد مختاری
۱۴۰۴/۷/۱۹ ۰۲:۴۱

سلام
داستان شعر : آنان که غنی ترند محتاج ترند چیه
اگه لطف کنید بسیار سپاسگذارم.پیروز باشید