هوش مصنوعی: نویسنده خاطره‌ای از دوران کودکی خود را بیان می‌کند که متعبد و شب‌خیز بوده است. شبی نزد پدرش نشسته بود و تمام شب را بیدار مانده بود، در حالی که دیگران خواب بودند. او از پدرش پرسید که چرا هیچ‌کس بیدار نمی‌شود تا نماز بخواند. پدرش پاسخ داد که اگر او هم می‌خوابید، بهتر از این بود که به دیگران نگاه کند و خود را برتر ببیند. سپس پدرش ادامه داد که انسان نباید دیگران را ضعیف‌تر از خود ببیند و تنها خود را مدعی بداند.
رده سنی: 15+ متن دارای مفاهیم عمیق اخلاقی و عرفانی است که درک آن برای کودکان دشوار است. همچنین، استفاده از زبان ادبی و کهن ممکن است برای نوجوانان کم‌سن‌تر چالش‌برانگیز باشد.

حکایت شمارهٔ ۷

یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد بودمی و شب خیز و مولع زهد و پرهیز شبی در خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته و مصحف عزیز بر کنار گرفته و طایفه ای گرد ما خفته پدر را گفتم از اینان یکی سر بر نمی‌دارد که دوگانه ای بگزارد چنان خواب غفلت برده اند که گویی نخفته اند که مرده اند گفت جان پدر تو نیز اگر بخفتی به از آن که در پوستین خلق افتی

نبيند مدعی جز خويشتن را
كه دارد پرده پندار در پيش

گرت چشم خدا بينی ببخشند
نبينی هيچ كس عاجزتر از خويش
تعداد ابیات: ۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۶
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.