هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و غم خود سخن میگوید. او از معشوق خود میخواهد که نزدیک شود و به او توجه کند. شاعر از سوز دل و عشق خود به بهار و طبیعت نیز صحبت میکند و از خزان و ظلم آن شکایت دارد. در نهایت، او از ساقی میخواهد که جامی به او بدهد تا از عشق بهار مست شود.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم پیچیدهتر شعر کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد.
غزل شمارهٔ ۱۵۱۱
بیا ای آن کِه بُردی تو قَرارم
دَرآ چون تَنگِ شِکَّر در کِنارم
دلِ سنگینِ خود را بر دِلَم نِهْ
نمی بینی که از غَمْ سنگسارم
بیا نزدیک و بر رویَم نَظَر کُن
نشانیها نِگَر کَزْ عشق دارم
بِسوزم پرده هفت آسْمان را
اگر از سوزِ دلْ دودی بَرآرَم
خزان گَر باغ و بُستان را بِسوزد
بِخَنداند جهان را نوبَهارم
جهان گوید که بازآ ای بهاران
که از ظُلْمِ خزانْ صد داغ دارم
بِگَردان ساقیا جامِ خَزانی
که از عشقِ بهار اَنْدَر خُمارم
بِدِه چیزی که پنهان است چون جان
به جانِ تو مَدهِ بیش اِنْتِظارم
دَرآ چون تَنگِ شِکَّر در کِنارم
دلِ سنگینِ خود را بر دِلَم نِهْ
نمی بینی که از غَمْ سنگسارم
بیا نزدیک و بر رویَم نَظَر کُن
نشانیها نِگَر کَزْ عشق دارم
بِسوزم پرده هفت آسْمان را
اگر از سوزِ دلْ دودی بَرآرَم
خزان گَر باغ و بُستان را بِسوزد
بِخَنداند جهان را نوبَهارم
جهان گوید که بازآ ای بهاران
که از ظُلْمِ خزانْ صد داغ دارم
بِگَردان ساقیا جامِ خَزانی
که از عشقِ بهار اَنْدَر خُمارم
بِدِه چیزی که پنهان است چون جان
به جانِ تو مَدهِ بیش اِنْتِظارم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.