هوش مصنوعی: متن درباره یک درویش فقیر و آزاده است که بدون وابستگی به مال و قدرت، با آرامش زندگی می‌کند. او در مقابل ثروتمندی که با سختی می‌میرد، تأکید می‌کند که خودش با آسودگی زندگی کرده است. همچنین، متن به ناپایداری زندگی و تفاوت در سرنوشت افراد اشاره دارد.
رده سنی: 12+ محتوا شامل مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که برای درک بهتر، نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد. همچنین، داستان به شکلی ساده بیان شده اما پیام آن ممکن است برای کودکان کم‌سن‌وسال نامفهوم باشد.

حکایت شمارهٔ ۱۷

پیاده ای سر و پا برهنه با کاروان حجاز از کوفه بدر آمد و همراه ما شد و معلومی نداشت و خرامان همی‌رفت و می‌گفت

نه به استر بر سوارم نه چه اشتر زیر بارم
نه خداوند رعیت نه غلام شهریارم

غم موجود و پریشانی معدوم ندارم
نفسی می‌زنم آسوده و عمری می‌گذارم
اشتر سواری گفتش ای درویش کجا می‌روی برگرد که به سختی بمیری نشنید و قدم در بیابان نهاد و برفت چون به نخله محمود در رسیدیم توانگر را اجل فرا رسید درویش به بالینش فراز آمد و گفت ما به سختی بنمردیم و تو بر بختی بمردی

شخصی همه شب بر سر بیمار گریست
چون روز آمد بمرد و بیمار بزیست

ای بسا اسب تیز رو که بماند
که خر لنگ جان بمنزل برد

بس که در خاک تندرستان را
دفن کردیم و زخم خورده نمرد
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۱۶
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.