هوش مصنوعی: شاعر گلی تازه را می‌بیند که بر گنبدی از گیاه روییده است. گیاه با گریه از شاعر می‌خواهد که خاموش باشد و از کرم فراموش صحبت نکند. گیاه خود را بنده خدا می‌داند و با وجود نداشتن بضاعت و سرمایه طاعت، از خدا می‌خواهد که به او رحم کند. در پایان، شاعر اشاره می‌کند که بدبخت کسی است که از این درگاه روی بتابد و به دنبال در دیگری باشد.
رده سنی: 15+ متن دارای مفاهیم عرفانی و دینی است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده در شعر، درک آن را برای سنین پایین دشوار می‌کند.

حکایت شمارهٔ ۴۵

دیدم گل تازه چند دسته
بر گنبدی از گیاه رسته

بگریست گیاه و گفت خاموش
صحبت نکند کرم فراموش

من بنده حضرت کریمم
پرورده نعمت قدیمم

با آن که بضاعتی ندارم
سر مایه طاعتی ندارم

رسمست که مالکان تحریر
آزاد کنند بنده پیر

ای بار خدای عالم آرای
بر بنده پیر خود ببخشای

بدبخت کسی که سر بتابد
زین در که دری دگر بیابد
تعداد ابیات: ۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۴۴
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.