هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از نزدیکی روح خود به معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که هر آنچه معشوق می‌اندیشد، او نیز می‌داند. شاعر خود را همراز معشوق در زندگی و مرگ می‌داند و از عشق بی‌پایان خود سخن می‌گوید. او از معشوق می‌خواهد که به او نزدیک شود و حقیقت وجودش را ببیند. در پایان، شاعر از عشق به عنوان نیرویی جاودانه و حیات‌بخش یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۵۱۵

چه نزدیک است جانِ تو به جانَم
که هر چیزی که اندیشی بدانَم

ازین نزدیک تَر دارم نشانی
بیا نزدیک و بِنْگَر در نشانم

به درویشی بیا اَنْدَر میانه
مَکُن شوخی مگو کَنْدَر میانَم

میانِ خانه‌اَت هَمچون سُتونَم
زِ بامَت سَرفرو چون ناودانم

مَنَم هَمرازِ تو در حَشْر و در نَشْر
نه چون یارانِ دنیا میزبانَم

میانِ بَزمِ تو گَردان چو خَمْرم
گَهِ رَزمِ تو سابِقْ چون سِنانَم

اگر چون بَرقْ مُردن پیشه سازم
چو بَرقِ خوبیِ تو‌‌ بی‌زَبانَم

همیشه سَرخوشَم فرقی نباشد
اگر من جان دَهَم یا جانْ سِتانَم

به تو گَر جان دَهَم باشد تجارت
که بِدْهی بَهرِ جانی صد جهانَم

دَرین خانه هزاران مُرده بیش اَند
تو بِنْشَسته که اینک خان و مانَم

یکی کَفْ خاک گوید زُلف بودم
یکی کَفْ خاک گوید استخوانَم

شَوی حیران و ناگَهْ عشق آید
که پیشَم آ که زنده‌یْ جاودانَم

بِکَش در بَر بَرِ سیمینِ ما را
که از خویشَت همین دَمْ وارَهانَم

خَمُش کُن خُسروا کَم گو زِ شیرین
زِ شیرینی‌‌‌ هَمی‌سوزد دَهانَم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.