هوش مصنوعی:
متن درباره خشکسالی و سختیهای مردم در اسکندریه است. درویشان از گرسنگی و فقر به ستوه آمدهاند و به شخصی به نام عنان روی آوردهاند که به فقرا کمک میکرده است. راوی از موافقت با این دعوت خودداری میکند و معتقد است که کمک به نااهلان بیفایده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم پیچیده اجتماعی و اخلاقی است و ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از واژگان قدیمی و سبک ادبی کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
حکایت شمارهٔ ۱۲
خشکسالی در اسکندریه عنان طاقت درویش از دست رفته بود درهای آسمان بر زمین بسته و فریاد اهل زمین به آسمان پیوسته
عجب که دود دل خلق جمع مینشود
که ابر گردد و سیلاب دیده بارانش
گر تتر بکشد این مخنّث را
تتری را دگر نباید کشت
چنین شخصی که یک طرف از نعت او شنیدی دراین سال نعمتی بیکران داشت تنگدستان را سیم و زر دادی و مسافران را سفره نهادی گروهی درویشان از جور فاقه به طاقت رسیده بودند آهنگ دعوت او کردند و مشاورت به من آوردند سر از موافقت باز زدم و گفتم
تن به بیچارگی و گرسنگی
بنه و دست پیش سفله مدار
پرنیان و نسیج بر نااهل
لاجورد و طلاست بر دیوار
عجب که دود دل خلق جمع مینشود
که ابر گردد و سیلاب دیده بارانش
گر تتر بکشد این مخنّث را
تتری را دگر نباید کشت
چنین شخصی که یک طرف از نعت او شنیدی دراین سال نعمتی بیکران داشت تنگدستان را سیم و زر دادی و مسافران را سفره نهادی گروهی درویشان از جور فاقه به طاقت رسیده بودند آهنگ دعوت او کردند و مشاورت به من آوردند سر از موافقت باز زدم و گفتم
تن به بیچارگی و گرسنگی
بنه و دست پیش سفله مدار
پرنیان و نسیج بر نااهل
لاجورد و طلاست بر دیوار
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۱۱
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.