هوش مصنوعی: نویسنده در مسجد کاشغر پسری زیبا و خوش‌اخلاق می‌بیند که در حال خواندن کتاب نحو زمخشری است. آن‌ها درباره صلح بین خوارزمشاه و ختا و همچنین مثال‌های نحوی مانند زید و عمرو گفتگو می‌کنند. پسر از اشعار سعدی می‌پرسد و نویسنده چند بیت از او را نقل می‌کند. هنگام خداحافظی، پسر متوجه می‌شود که نویسنده همان سعدی است و ابراز تأسف می‌کند که زودتر متوجه نشده است. نویسنده با بیان حکایتی درباره قناعت و دوری از شهر، از او خداحافظی می‌کند.
رده سنی: 15+ متن دارای مفاهیم ادبی، تاریخی و عرفانی است که درک آن‌ها به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک نیاز دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات نحوی و اشعار فارسی ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر چالش‌برانگیز باشد.

حکایت شمارهٔ ۱۷

سالی که محمد خوارزمشاه رحمة الله علیه با ختا برای مصلحتی صلح اختیار کرد به جامع کاشغر در آمدم، پسری دیدم نحوی به غایت اعتدال و نهایت جمال چنان که در امثال او گویند

من آدمی‌به چنین شکل و خوی و قد و روش
ندیده‌ام مگر این شیوه از پری آموخت
مقدمه نحو زمخشری در دست داشت و همی‌خواند ضربَ زیدٌ عمرواً و کان المتعدی عمرواً. گفتم ای پسر خوارزم و ختا صلح کردند و زید و عمر را همچنان خصومت باقیست؟ بخندید و مولدم پرسید گفتم خاک شیراز گفت از سخنان سعدی چه داری گفتم

بلیت بنحوی یصول مغاضبا
علی کزید فی مقابله العمرو

علی جر ذیل لیس یرفع راسه
و هل یستقیم الرفع من عامل الجر
لختی به اندیشه فرو رفت و گفت : غالب اشعار او درین زمین به زبان پارسیست ، اگر بگویی به فهم نزدیکتر باشد . کلم االناس علی قدر عقولهم. گفتم:

ای دل عشاق به دام تو صید
ما به تو مشغول و تو با عمرو و زید
بامدادان که عزم سفر مصمم شد ، گفته بودندش که فلان سعدیست. دوان آمد و تلطف کرد و تاسف خورد که چندین مدت چرا نگفتی که منم تا شکر قدوم بزرگان را میان بخدمت ببستمی. گفتم: با وجودت زمن آواز نیاید که منم. گفتا: چه شود گر درین خطه چندین بر آسایی تا بخدمت مستفید گردیم؟
گفتم نتوانم به حکم این حکایت

بزرگی دیدم اندر کوهساری
قناعت کرده از دنیا به غاری

چرا گفتم به شهر اندر نیایی
که باری بندی از دل برگشایی

بگفت آنجا پریرویان نغزند
چو گل بسیار شد پیلان بلغزند
این بگفتم و بوسه بر سر و روی یکدیگر دادیم و وداع کردیم

سیب گویی وداع بستان کرد
روی ازین نیمه سرخ و زان سو زرد

تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۱۶
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.