۱۹۹۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۲۱

من از عالَم تو را تنها گُزینم
رَوا داری که منْ غمگین نِشینم؟

دلِ من چون قَلَم اَنْدَر کَفِ توست
زِ توست اَرْ شادمان وگَر حَزینَم

به جُز آنچه تو خواهی من چه باشم؟
به جُز آنچه نِمایی من چه بینم؟

گَهْ از من خار رویانی گَهی گُل
گَهی گُل بویَم و گَهْ خارْ چینم

مرا تو چون چُنان داری چُنانم
مرا تو چون چُنین خواهی چُنینَم

دَران خُمّی که دل را رنگْ بَخشی
چه باشم من؟ چه باشد مِهْر و کینَم؟

تو بودی اوَّل و آخِر تو باشی
تو بِهْ کُن آخِرَم از اوَّلینَم

چو تو پنهان شَوی از اهلِ کُفرم
چو تو پیدا شَوی از اهلِ دینَم

به جُز چیزی که دادی منْ چه دارم؟
چه می‌جویی زِ جَیْب و آستینَم؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.